مبين مبين ، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

سه ماهگیت مبارک گل بهارم

مبین بی نظیرم سه ماه است درکنارمان هستی وما اشباع شده از داشتن تمام زیباییهای دنیا وقت طلاست...بارها این جمله رو شنیده بودم اما... از وقتی تو هستی ( پاینده باشی مادر ) طلا بودنش رو درک کردم کوچکم... زیباترین لحظه دنیاست برایم ان لحظه است که در اوج ناراحتی وبی حوصلگی وبیخوابیت...صدابت میکنم وتو لبخندی زیبا به من هدیه میکنی داری دستای کوچیکت رو کشف میکنی و دیدنی میشی وقتی باولع میخوری! گاهی میخوای دوتاشونو باهم بخوری و نمیتونی و اشتباها بجای دستت انگشت کوچولوت میره تو حلقت وحالت بهم میخوره و عق میزنی ولی عبرت نمیگیری وتکرار...و من عاشق تجربه هایت سرت مخملی شده وداری کم کم مو درمیاری... هروقت انگشتم رو روی لبت ...
20 مرداد 1390

ساعت کوچولو

مبینم...نفسم نیمه های شب گذشته وقت سحر صدای نفسهات رو شنیدم که تند تند وپشت سرهم بود وکم کم صدای ظریف وقشنگت هم بلند شد وازم درخواست شیر میکردی ... بلند شدم و صورت ماهت رو زیر پشه بند دیدم که باچشمای بسته ودهن بازه کوچولوت ودستای نازت دنبالم میگشت چقدر خواستنی شده بودی اینقدر خودتو به سمت من هل داده بودی که سرت رو بالش نبود وکج شده بودی... میخواستم شیرت رو بدم که چشمم به ساعت افتاد4:30  دقیقه! یعنی فقط8 دقیقه تا اذان صبح وسحری بابا حسین.... افرین پسر نازم سریع بابایی رو بیدار کردیم و دولقمه واب واب واب... شماهم همزمان با بابایی سحریتو خوردی  اگه گرسنه ات نمیشد ومامانی رو بیدار نمیک...
15 مرداد 1390

ماه برکت

پسرم برکت زندگی   سال پیش ماه رمضان... بزرگترین ارزو داشتن تو ...   چقدر خدا مهربونه دعاهای مادرم ...لطف خدا...وباز هم دعاهای مادرم   مبینم ... پسر رمضانی من   امسال تو دراغوشم هستی من شکرگذار خالقم ولبخندارامش برلبان مادرم مهربون ترین مادر دنیا شک ندارم ابن نعمت به برکت دل پاک تو بود همیشه دلم به مهربانیت گرم است هزاربوسه تقدیم تومادر...سایه ات مسندام...باز هم دعایمان کن   من ومبین قدردان زحماتتیم دوستت داریم   راستی مبین نازم سال پیش برای سلامتیت نذر شلوزرد کردم ١٩رمضان باید ادا کنم   ان شاالل...
10 مرداد 1390

مسلمان کوچولو

وتواصوا بالصبر پسر صبورم 4شنبه صبح ساعت 9بیمارستان هدایت پسرکوچولوهایی که در انتظار برای مسلمان شدن ومرد شدن وتو زیباترین لبخندها رو به من وبابایی وخاله کوثر هدیه میدی من پراز استرس... وباز هم سکسکه وکلافه شدنت... ساعت 10:15 دقیقه... مبین ... خانوم پرستار اسم قشنگت رو صدا میزنه ومن باز هم پرازاسترس بغلت میکنم وتحویل پرستار میدم انتظار...استرس...صدای جیغ بلند تو...بغض من...زمزمه سوره ی والعصر... جیغ های ممتد تو...پاره شدن بنددلم...اشک های من...صدای در... مامان مبین ...چقدر لذت بخش بود ارامش تو در اغوش من... حیاط بیمارستان...بیتابی تو... نگرانی بابایی وخاله کوثر ...تلاش ما برای ارام کردنت...بعداز ن...
8 مرداد 1390

توانا بود....

مبین عزیزم هذا من فضل ربی بعضي وقت ها با چنان زوري پاهاتو مياری بالا بعد هم شونه و سرتو به سمته بالا مياری و از روي زمين بلند ميكنی وخودتو به سمت جلو هل میدی( احساس غرور میکنم ) حركاتت خيلي نرمتر شده و كنترلت روي دستات خيلي بيشتر شده و ميتونی با دستات چشماتو بمالی وجغجغه ات رو برای یک دقیقه میگیری ...شیشه ات رو با دستت نگه میداری برای چند لحظه( ازت عکس دارم) قشنگ ميتونی وزنتو روي پاهات تحمل كنی و خيلي وقت ها وقتي دارم ميشورمت خودتو روي پاهات بلند میکنی...بابایی دستاتو میگیره وبلندت میکنه وشما اگه حوصله داشته باشی همکاری میکنی وبلند میشی(ب هت افتخار میکنم) به طرف صداها برمیگردی و منو وبابایی رو خیلی وقته میشناسی (ار...
3 مرداد 1390

زیبای کوچک من

دوماهگی ات مبارک عشق کوچکم مبین نازم چقدر زمان باعجله میگذره... تو هر روز شیرین تر واگاه تر و بزرگ تر و من هر روز خدای مهربون رو شاکرتر از روز قبل برای عطای بزرگ ترین نعمت زندگیم... پسرک زیبای من ..از وقتی وجود نازنین وپربرکتت وارد زندگیم شد همه چیز عوض شد وزیبایی معنای دیگه ای پیدا کرد و تو شدی معنای تمام زیبایی هایی... زیباترین صداها بعداز تولد تو :صدای نفست نفسم..صدای گریه ی مبینم.صدای شیرخوردنت.صدای اغوکردنت وصدای غر زدنت...همه اینا به کنار...عاشق اه گفتن بعداز خوردن دارو یا بعداز بالا اوردنت... اه ...کاش بتونم ظبتش کنم قربونت برم زیباترین لحظه های من لحظه ی باتو بودنه ...وقتی شیرمیخوری وبادستای کوچیکت دستمویالباس...
27 تير 1390

خواب یک فرشته

  خواب مبين فرشته زندگي بخواب اي كودك نازم اسوده باش به فرشته ها سپرده ام خواب هاي رنگين به سراغت ايد اغوس من جايگاه امن توست دوستت دارم تا ابد...         مبين طلاي 40روزه بعداز حمام چهل توگهواره لري هديه دوست باباحسين خوابيده فرشته نازم 23 روزه قران مبين نگهدارت مبينم   مبين بهاريم 10 روزه ودايي شهاب جونش مبين 7روزه اولين خواب بهشتي زندگي ما بعداز تولد بغل بابايي حسين تو بيمارستان ...
11 تير 1390

خوش امدی پسرم

*** ان هو الا ذکر و قران مبین ***   مبين عزيزم بالاخره انتظار به پايان رسيد وقتي امدي همه اشك شوق از چشمانشان جاري و گلخند اميد بر لبانشان نقش بسته بود و دست نيايش به درگاه خداي مهربان بلند كرده بودند وحمد وسپاس خود را نثار درگاهش ميكردند... اري 20 ارديبهشت  {زيباترين روز تقويم زندگيمان} تو امدي وبا امدنت عشق به زندگي را در وجودمان كاشتي و با نگاه مهربانت زيباترين هديه را به ما دادي مبين مهربانم برايت ازطلاتختي...مسيري روبه خوشبختي...برايت عمرنوحي را...وقارهمچوكوهي را... برايت صبرايوبي...حياتي مملوازخوبي... برايت شادبودن را...فقط ازادبودن را......
28 خرداد 1390

عیدانه

  خدایا سجده شکر مرا پذیرا باش بالندگیت مبارک  نابغه ی بهاری من تو بلوری گل نازی   گل ناز خنده کن کودک من بنشین ، مثل پروانه شاد برگل دامن من کودکم ، از تو جانم به تن است جایت ، آغوش من است .   زیبای من انتظار دیدارت بیتابم میکند ...
28 خرداد 1390