مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

ساعت کوچولو

1390/5/15 16:33
نویسنده : مامان هدي
547 بازدید
اشتراک گذاری

مبینم...نفسم

نیمه های شب گذشته وقت سحر صدای نفسهات رو شنیدم که تند تند وپشت سرهم بود وکم کم صدای ظریف وقشنگت هم بلند شد وازم درخواست شیر میکردی ...

بلند شدم و صورت ماهت رو زیر پشه بند دیدم که باچشمای بسته ودهن بازه کوچولوت ودستای نازت دنبالم میگشت چقدر خواستنی شده بودی اینقدر خودتو به سمت من هل داده بودی که سرت رو بالش نبود وکج شده بودی...

میخواستم شیرت رو بدم که چشمم به ساعت افتاد4:30  دقیقه!

یعنی فقط8دقیقه تا اذان صبح وسحری بابا حسین....

افرین پسر نازم

سریع بابایی رو بیدار کردیم و دولقمه واب واب واب...

شماهم همزمان با بابایی سحریتو خوردی 

اگه گرسنه ات نمیشد ومامانی رو بیدار نمیکردی ...بابا امروز از تشنگی...خدایا شکرت

اینم از برکت وجود پسرنازمون...ساعت کوچولوی جیگر

شک ندارم خدا امسال نگاه مخصوصی به خونه ی ما داره ورحمت وبرکتش از همیشه بیشتره اونم دلیلش وجود فرشته پاک ومعصومی چون توست

نازنینم دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

یاسمین(مامان حاج علی)
16 مرداد 90 11:53
سلام.علی من هم دیروز دم سحر بیدار شده بود و تا 8 دقیقه مونده به اذان شیر خورد انگار که اون میخواست روزه بگیره.به زور از پیشش بلند شدم و رفتم دنبال کارهای سحری.


من یقین دارم بچه ها فرشته های نگهبان مادر وپدرهاشونن
خدا همه اشونو حفظ کنه
یاسمین(مامان حاج علی)
16 مرداد 90 11:56
سلام خانمی من از وبلاگ پسرت خیلی خوشم اومده و همین الان لینکت کردم.


ممنون خوشحال میشم حاج علی کوچولو رو ببوس منم لینکت کردم