دنیایِ پُر فرشته...
سبحــــــــــــان المبین از وقتی مادر شدم دلم دیگر مرزهایِ جغرافیایی سرش نمی شود! مادر که شدم فیلمِ مهدِ کودکِ رضا را که دیدم هر آن تو را گذاشتم جایش و دلم هزار تکه میشود...بچه هایِ خیابانی را که می بینم دلهره ی آینده شان مرا می گیرد....صدایِ گریه که می شنوم برمیگردم و توی دلم می گویم جـــــــــانم؟ ...خدا نکند این وسط کودکی سه ساله باشد...خدا نکند این وسط کودکی هم جنسِ تو باشد...خدا نکند این وسط کودکی رنگِ مو هایش هم رنگِ موهایِ تو باشد...خدا نکند کودکی که از دردِ گلوله جیغ می زند لباسش همان رنگی باشد که تو دوست داری! خدا نکند دخترکِ سوخته ی روی تخت مثلِ آن وقت که بردمت برای چکاپ، دراز کشیده باشد...خــــدا نکند کودکِ سرطانی، ع...