سه ماهگیت مبارک گل بهارم
مبین بی نظیرم
سه ماه است درکنارمان هستی وما اشباع شده از داشتن تمام زیباییهای دنیا
وقت طلاست...بارها این جمله رو شنیده بودم اما...از وقتی تو هستی(پاینده باشی مادر) طلا بودنش رو درک کردم
کوچکم...زیباترین لحظه دنیاست برایم ان لحظه است که در اوج ناراحتی وبی حوصلگی وبیخوابیت...صدابت میکنم وتو لبخندی زیبا به من هدیه میکنی
داری دستای کوچیکت رو کشف میکنی و دیدنی میشی وقتی باولع میخوری! گاهی میخوای دوتاشونو باهم بخوری و نمیتونی و اشتباها بجای دستت انگشت کوچولوت میره تو حلقت وحالت بهم میخوره و عق میزنی ولی عبرت نمیگیری وتکرار...و من عاشق تجربه هایت
سرت مخملی شده وداری کم کم مو درمیاری...
هروقت انگشتم رو روی لبت میذارم به صورت اتوماتیک تمام تلاشت رو میکنی وصدای غغ از گلوت میفرستی بیرون...زبون صورتی وکوچولوتو به تقلید از ما کاملا ارادی با یه لبخند پیروزمندانخ بخ نمایش میذاری...
بابایی وخاله کوثر حسابی بازیگوشت کردن و وقتی تنهایی یه صداهایی از خودت درمیاری که دل هر شنونده ای بحالت میسوزه وبادیدن ما شروع به دست وپازدن میکنی و لبخندهایی که پشت هم رو صورت قشنگت میاد
از خلوت دونفره ات با بابایی لذت میبری....و بابایی چقدر خوب تو رو شناخته و از داشتنت به خودش میباله...عکستم گذاشته تو فیس بوک..صفحه گوشی...بک راند لپ تاپ...
چندروز پیش برای اولین بار قهقه زدی نفسم ومن رو به اوج مادرانه بردی
رو سینه ات دمر میخوابی وگردن میگیری...باهوش من صدای اب رو که میشنوی وقتی میخوام پاهاتو بشورم با دستای کوچولوت موهای مامانی رو سفت میگیری ومن جقدر لذت میبرم از اینکه تو با این کار احساس امنیت میکنی
عاشق اینی که باهات حرف بزنیم وتو گوش کنی...اما جدیدا شما هم همزمان شروع به صحبت میکنی وتبدیل به گفتگوی دونفره میشه وگاهی صدات ازماهم بلندتر مبشه و باسکوت ما شماهم ساکت میشی
یکمی هم بغلی شدی و ددری...اخه دیروز اینقدر وقت افطار غر زدی که بابایی باخودش بردت بیرون خرید وقتی اومدی هنوز داشتی غر میزدی...ولی بابا میگفت بیرون یه پارچه اقا بودی!!!!!!
تو شدی تمام دنیای من وبابایی که از داشتنت احساس خوشبختی میکنیم وهرشب دوتایی برات کلی وقت میذاریم وباهات عشق میکنیم...شدی ملکه ذهن زندگی ما که برای هرکاری اول به تو بعد به راحتی تو واخر به تو فکر میکنیم اخه تو معنای زندگیمون هستی...
بمان برابمان تا همیشه گل بهارم