تحولی نو...
وای که عشق میکنم میخندی وقتی اون لثه های صورتی و نازت رو میدیدم موقع خندیدن ت یا وقتی دستمو با دستای کوچولو ت میگرفتی و میبردی سمت دهنت , منم با نوک انگشتام لثه های پنبه ایت رو لمس میکردم چندوقتی بود سفت شده بودن.... دکتر که میگفت فعلا از دندون خبری نیست مهربونم...شیرینم...عزیزترینم شب عاشورا خیلی بد خوابی کردی خداروشکر مامانی زهرا پیشم بود... نصف شب تب 38 درجه...لخت خوابیدی فقط با پوشک!!! صبح بیدار که شدی و مثل هر روز شیرین ترین لبخند دنیا رو بهم دادی... وییییی که خیلی حس نابی بود باز هم یکی دیگر از اولین های تو ...اولین دندون یه نقطه کوچولو وسط لثه های صورتیت قربون خودت و لث...