مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

این روزهای ما...سه

1390/12/29 3:22
نویسنده : مامان هدي
512 بازدید
اشتراک گذاری

این روزهای بهاری

تو....شیرین تر و شیرین تری

و من عاشق تو

این روزا...موهامونو شونه میکنی...و موهای نداشته ی خودت رو...و چقدر لحظه ای که شونه ی دستت از پشت سرت میافته رو زمین یا پشت لباست رو دوست دارم...زود برمیگردی دنبالش!!!

این روزا...هرچی رو با دستای بهشتی ات میخوری...به ماهم میدی...و چقدر اصرارت رو دوست دارم..بعضی وقتا هم اینقدر سفت میگیریش و تعارف میکنی که یعنی نخورید!!!

این روزا...حرف میزنی...و من مست صدای تو...زیبای زیبا...بهترین و ارام بخش ترین....لذت بخش...شیرین...اخ که میمیرم برات....حرفای ما رو تکرار میکنی...تاجایی که بتونی ادای کلمه...و اگه نتونی اهنگشو درمیاری...و میگی اب بیده ومن رسما قدمی تا پرواز ندارممممم...شکر خدا

این روزا برات شعر میخونم و تو می ایستی برای چندثانیه و چقدر لذت داره...فقط با این شعر...ماشالا ماشالا...هی هی ...ماشالا ماشالا...اینقدر این شعر رو میشناسی که بهت میگم مبین جون میخوای ماشالا ماشالا بشی؟؟

این روزا همه چیز رو میشناسی...معنای صحبتامونو متوجه میشی...کنترل تی وی رو پرت میکنی و باطری هاش میافته بیرون...منو نگاه میکنی و میگم باطری هاشو بده...میری و میاری و میدی دستم!!!

این روزا که گرم و سرده...و شومینه روشن و خاموش...تو میدونی وقتی اتیش هست نباید بری طرفش و وقتی میری تا یک قدمیش می ایستی و به من میگی اوفففففف....و وقتی خاموشه...میری و همه ی سنگاشو بهم میریزی و خونه پر از سنگ میشه!!!

این روزا درب هر کشو و کمدی که باز باشه تو خوشحال میشی....اگرم باز نباشه خیلی تلاش میکنی بازشون کنی و هر چی توشونه بریزی بیرون....و کیف کنی....و من چسب زدم به ممنوعه ها...و چقدر انگشتای بهشتیت لاشون گیر کردن!!!

این روزا الو میکنی با هر چیزی که دستت باشه و اگر همون موقع صدای زنگ تلفن بیاد سریع میگی اااا و ایو.......

این روزا برات میخونم...الله اکبر....و تو دوتا دستاتو میبری دم گوشات و اهنگ صدای منو تکرار میکنی...از تی وی صدای اذان یا دعای فرج که پخش بشه تو تا اخرشون میشینی و منو نگاه میکنی و اهنگشو تکرار میکنی!!!

این روزا گوشی تلفنمون رو زمینه....و باید برای همه توضیح بدم چرا برنمیداشتم!!چرا وسط صحبتامون قطع میشه!!!

این روزا مهمونی رفتن دیگه پرستیژ نداره...چون من یه پسر بچه ی سالم و شیطون دارم که داره دنیای اطرافشو کشف میکنه...

این روزا من جارو دستی میکشم و تو با اصرار مثل ردیاب دنبالمی و تلاشی میکنی ...اخرش بهت میدم یا از دستم میگیری ...خلاصه که بقیه کارا رو تو میکنی...

این روزا نمیشه وقتی تو خوابت نمیاد خاموشی بزنیم چون اینقدر میگی ااااا (باکسره بخونید) و با انگشت اشاره لامپ و لوستر رو نشون میدی که مجبور میشیم روشن کنیم!!!

این روزا کیف میده وقتی با هم بیوگلز میخوریم و تو از صدای خرچ خرچ من میخندی!!

این روزا امار شکستنیامون بالارفته!!!

این روزا باید همش دالی کنیم...فرقی نمیکنه با چی یا پشت چی...با هرچی...میخواد بالشت مبل باشه یا دستمال گردگیری...و حتی اگه لباسای ساکی که برای مسافرت تا کردی ولی درشو نبستی باشه باید بخندی و بگی دالی...حتی موقع دیدن فیلم

این روزا وقتی تو بیداری نمیشه اتو کرد چون دوسش داری...نمیشه لباساتو شست چون تمام مدت کنارم وایمیستی و دستت رو میکنی تو مینی واش....نمیشه کتاب خوند چون میای ورقهاشو میکشی و سرتو میاری زیر صورتم تا ببینمت...نمیشه لب تاپ رو روشن کرد چون چراغشو دوست داری زود خاموشش میکنی...نمیشه ....ولی

ولی این روزا با همه ی سختیاش...خستگیاش...خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی شیرینه

خیلی...و میدونم تا بابا نشی نمیدونی چی میگم

نمیدونی خدا چه قدرتی به ادم میده....نمیدونی چه لذتی داره....نمیدونی

ایشالا باشم و بابا شدنت رو ببینم

بازم برامون این روزا رو بساز....روزای قشنگ و تکرار نشدنی...روزایی که دلم براشون تنگ میشه...

این روزا باید یادم باشه بیشتر و بیشتر از قبل خدا رو شکر کنم بخاطر تو!!!!

شکر شکر شکر

خدا جونم دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (22)

خاله کوثری...
1 فروردین 91 0:37
فدات بشم من..که تو همینجوری داری{این روزا}بزرگ میشیو اله دشندا نمیبینتت...{این روزا}کارای جدید میکنی وخاله بزرگ شدنتو ندید...این روزا با خوندن این نوشته های مامانت طاقتم تموووم شده...این روزا به من خیلییییییییییییییییییییییییی داره سخت میگذره...نمیدونی چی میکشم...وقتی ازت دورم...............این روزا چقدر دوست داشتم پیشت باشم...
خاله کوثری...
1 فروردین 91 0:37
فدات بشم من..که تو همینجوری داری{این روزا}بزرگ میشیو اله دشندا نمیبینتت...{این روزا}کارای جدید میکنی وخاله بزرگ شدنتو ندید...این روزا با خوندن این نوشته های مامانت طاقتم تموووم شده...این روزا به من خیلییییییییییییییییییییییییی داره سخت میگذره...نمیدونی چی میکشم...وقتی ازت دورم...............این روزا چقدر دوست داشتم پیشت باشم...


فدات مهربونم..
هیچی ندارمبگم
ایشالااین روزا خوب بگذره
مامان رانیا
2 فروردین 91 19:35
سمیرا مامان آنیتا
3 فروردین 91 16:15
سال نوی شما مبارک هدی جونم پس مبین موهاشو شونه میکنه میره عید دیدنی ؟ وای چه خوردنی میشه
بانو
5 فروردین 91 10:10
انشالا دوماديش!!!!!!!!!!!
رويااااااااا
6 فروردین 91 2:29
عیدتون مبارک مبين جونم.... happy new year
فرناز مامان ایلیا
6 فروردین 91 15:58
عیدت مبارکههههه...همسایه جووون... خوشگل خاله...
آهو
9 فروردین 91 12:32
عیدت مبارک
خاطره مامان بردیا
10 فروردین 91 21:20
مبین جون و مامان هدی سال نو مبارک
صدف
11 فروردین 91 23:18
خیلی قشنگ وصف کرده بودی هدی جون - خط به خط خوندم و از ذوق اشک ریختم - انشالا خدا حفظش کنه
صوفی مامان رادمهر
14 فروردین 91 11:27
سال نو مبارک مبینم.. شیرینم... وای هدی جون فکر کن اینا بابا شن؟ هههههههه چه مامان بزرگایی بشم ما...
الهی که در پناه خدای مهربون همیشه پر از شادی و شیرینی برای مامانو بابای خوبت باشی داداش مهربون رادمهر


خدا..............ایشالا باباشدنشونو ببینیم
شیوا
14 فروردین 91 15:30
مبینم عیدت مبارک خاله جونم.پسرک شیرین خوردنی... هدی جونم اتلیه تو تهرانپارس هست اگر خواستی بگو ادرس دقیقش رو برات بگم
مبین فرفری
14 فروردین 91 17:17
سلام عزیزم سال نو سه تایتون مبارک وای چه لذتی داره کاراشون حتی خراب کاریشون
ساناز
15 فروردین 91 14:38
سال نوتون مبارک مبین و هدی عزیزم براتون قشنگترین هارو تو سال جدید ارزومندم
الیسا
16 فروردین 91 10:43
مبین و هدی عزیزم .... سال نوتون مبارک .... همیشه در کنار هم و در کنار همسری شاد و سلامت و پیروز باشید ..... دوستون دارم ....
خاطره مامان بردیا
17 فروردین 91 15:39
سمیرا مامان آنیتا
18 فروردین 91 16:09
هدی جان نیستی چرا ؟ دلمون برای تو و مبین خوشگلمون تنگ شده حسابی
صوفی مامان رادمهر
19 فروردین 91 12:51
کجایی عزیز خاله...دلم براتون تنگیده بود اومدم عکسات بازم دیدم حالم خوب شد دارم می رم...دوست دارم مبینم
آزاده
19 فروردین 91 21:01
خیلی وبلاگتون قشنگه.
خدا این کوچولو رو حفظ کنه. منم اهوازی هستم. فقط اون مطلب که کد داشت نگرانم کرد



ممنون عزیزم گرچه اهوازی نیستم ولی خوشحالم از اشناییت
ادرس وبت اشتباهه نمیتونم بیام پیشت
خاله کوثری...
20 فروردین 91 2:36
ببین تا الان منتظر اله دشندا بودم...ولیییییییییییییییییییییییی....دیگه باید برم بخوابم.....بوس پسر طلا


خاله جونی دیر شد ببخشید الان میذاره با عکس
شادي
20 فروردین 91 2:46
خاله فــــــــداي مبين شيرين
شادي
21 فروردین 91 4:30
فـــــــداي تو ،كوچولوي بي نظير


خدا نکنه....ممنون گلم