مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

تاتی...تاتی

1390/12/23 18:32
نویسنده : مامان هدي
1,543 بازدید
اشتراک گذاری

چهارماه و نیمگی تو

تاتی...تاتی...یه پا جلو این یکی...حالا نوبت اون یکی..افرین پسرم

خم میشوم دستهای بهشتی ات را میگیرم...پاهایت...چقدر کوچکند....پاهای کوچکت بین پاهای من...و حرکت میکنیم

قدمهایم را با تو تنظیم میکنم...تاتی تاتی...صدای ذوق کردنت می اید...هنوز قدمت کامل نشده قدم بعدی!

مقصد؛ اتاق محبوبت...بیشتر خم میشوم تا لبخندت را ببینم...تا در خاطرم ثبتش کنم...برای روز مبادا !!!

تاتی تاتی ...برایت شعر میخوانم و تو همراهم میشوی سرت را بالا می اوری...چشمانت چقدر از این زاویه جذاب تر است میخندی برایم و ....

و من حسی توصیف نشدنی دارم...

تاتی تاتی... دستانت را محکم گرفته ام...از این بالا نگاهم به پاهای کوچکت است...پاهایی که میخواهند قدمهای بزرگ بردارند...میخواهند راه درست را تا اخر طی کنند میخواهند بزرگ باشند...

امروز من دستانت را گرفته ام...امروز من پشتت هستم....برای فردایت دعا میکنم...فردایی که شاید...

یادت باشد امروزت ,فردایت , همیشه ات؛ یکی پشتت هست...یکی دستت را میگیرد...یکی با تو همقدم است تا محکم شوی تا قدمهای بزرگت به موفقیت برسد....یکی همیشه کنارت هست چه من باشم یا نباشم...از رگ گردن به تو نزدیک تر است...دل که بدهی...ایمان که داشته باشی...حضورش را حس میکنی...و دلت گرم میشود...توکل میکنی و قدمهایت را برمیداری!

یادت باشد پسرم...او همیشه کنارت هست...ومن اسوده ام...

او کنارت هست و من دستهایت را رها میکنم...

تاتی ...تاتی...خسته شدی نشستی و دستانم را رها کردی ...راهت را با چهاردست و پا ادامه دادی و خودت را به اتاقت رساندی....برگشتی ومن را نگاه کردی...چه میخواستی بگویی؟؟

لبخندت...چرا وقتی میخندی چشمانت هم میخندند و من چقدر این لحظه را دوست دارم....آی زمان متوقف شو....اینها لحظه های تکرار نشدنی است!

و من سرجایم ایستاده ام...به روزی فکر میکنم که تو مستقل میشوی و مثل امروز خودت ادامه ی راهت را خواهی رفت...بدون من! اما بگویمت دعایم تا نفس میکشی بدرقه ی راهت است...و خدا...

چقدر خوب است خدا را دارم...چقدر ارامش دارم...اینکه میتوانم تو را به او بسپارم...ایمان دارم او بهتر از من مراقبت خواهد بود

به امید روزی که کوچکم مردانه راه برود...راه راست

دوستت دارم مبین....

توضیح:عکس برای چهارماهگی است.....اولین تاتی من و مبین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (16)

سمیرا مامان آنیتا
24 اسفند 90 12:11
مبین جونم تاتی کردن کیف داره ؟ .. بیا به آنیتای ما هم بگو
مبارکت باشه هدی جونم ... بالندگی مبینت


ممنون سمیرای خوبم
انیتای اسمونی رو ببوس
مامان فرهام
24 اسفند 90 16:36
این جمله ات اشکمو دراورد و دیوونه ام کرد :
امروز من دستانت را گرفته ام...امروز من پشتت هستم....برای فردایت دعا میکنم...فردایی که شاید...

یادت باشد امروزت ,فردایت , همیشه ات؛ یکی پشتت هست...یکی دستت را میگیرد...یکی با تو همقدم است تا محکم شوی تا قدمهای بزرگت به موفقیت برسد....یکی همیشه کنارت هست چه من باشم یا نباشم...از رگ گردن به تو نزدیک تر است...دل که بدهی...ایمان که داشته باشی...حضورش را حس میکنی...و دلت گرم میشود...توکل میکنی و قدمهایت را برمیداری!

یادت باشد پسرم...او همیشه کنارت هست...ومن اسوده ام...

او کنارت هست و من دستهایت را رها میکنم...

همیشه در پناه خدا باشید ...


ممنون دوست خوب با احساسم
این دعا در حق همه ی فرشته ها...آمین باشد
فرهام جیگر رو ببوس
مامان نفس
24 اسفند 90 16:48
هزار ماشاله به گل پسری که دیگه مرد شده اقا شده انشاله همیشه همیشه گل خنده روی لبهاش باشه و شاد و غرق در ارامش زیر سایه مهربونتون زندگی کنه..امیدوارم سال جدید پر باشه از خاطره های تکرار نشدنی و قشنگ براتون و همیشه همیشه پر باشید از سعادت و سلامت.


ممنون شیوای خوبم
نفس عزیز رو ببوس
بهترین ها برای شما ...که لایقش هستی..
شیوا
24 اسفند 90 19:41
بابا" هدی اشک ما رو در اوردی که...........

مبینی لبت خوبه خاله جونم؟
مرد شدیا عسلک


خدا نکنه اشکت در بیاد عزیزم...
وبلاگ رهامی رو به روز کن دیگه
خوب شد خاله...ممنون
خاله مهسا
24 اسفند 90 20:32
مبین جون بدون با این مامان مهربونت هیچ وقت پشتت خالی نمیمونه ایشا... بعدها تو راههای خیلی بزرگ قدم بزاری


ممنون عزیزم ان شاالله
ساناز
25 اسفند 90 13:35
قربون قدمای کوچولوت محکم برشون دار خاله....
خاله ندا
26 اسفند 90 3:38
قربون پسرکوچولومون برم عشق خاله تاتی تاتی میکنه خیلی دوستت دارم عزیز دل خاله
صدیقه
26 اسفند 90 19:34
خیلی قشنگ نوشتی گریم گرفت ......... انشالله همیشه سایه تو همسرت بالای سر مبین نفس باشه ....
شادی
26 اسفند 90 19:48
پاینده باشی مبین نفس
مامان پارساجون
26 اسفند 90 20:36
بهار ثانیه ثانیه پیشتر می آید و اینجا کسی هست که به اندازه ی تمام شکوفه های بهاری برایت آرزوهای خوب دارد...
پیشاپیش بهار مبارک


بهار بر شما هم مبارک
مامان علی جون
27 اسفند 90 13:42
آرزویم این است؛ دیدن اوج غرورت در صبح؛ و رسیدن به همه رویایت؛ من دعا خواهم کرد؛ روزهایت پر نور؛ ... شب تو مهتابی؛ دل تو صادق و صاف؛ رنگ باران باشی؛ و خــدایی که همین نزدیکیست؛ در امانش باشی عید بر شما مبارک باد
بانو
27 اسفند 90 14:12
متن خيلي زيبايي بود لذت بردم ... كيان من هم اگه اشتباه نكنم حدوداً همسن مبين عسلي شماست، متولد اول تيرماهه... من با اجازه شما رو به ليست دوستام اضافه ميكنم تا بيشتر در مورد پسرامون باهم تبادل اطلاعات داشته باشيم....
صوفی مامان رادمهر
28 اسفند 90 9:55
مبینممممم شیرینمممم دوستت دارم عزیزممم... تاتی می کنی تو... هزار ماشاالله... چقدررررررررر دلم براتون تنگیده بود... هزارتا بووووووس به اون قدم های معصومانه ات


صوفی جونم جات واقعا خالی بود
بانو
28 اسفند 90 10:17
ممنون كه به ما سر زدين عيــــــــــــــدتـون مبـــــــــــارك
خاله کوثری...
1 فروردین 91 0:23
فدای پاهای 2وجبیت بشم من.........نفس خاله...خداروشکر...انشاالله همیشه سالم باشی قربونت برم من...مبارکت باشه قشنگترینم...
خاطره مامان بردیا
10 فروردین 91 21:21
قربونت برم که با کمک مامانی تاتی تاتی می کنی عزیزممممم