مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

افتادی....افتادیم

1390/12/21 15:16
نویسنده : مامان هدي
510 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب...شب ده ماهگی تو ....بعد از جشن کوچکت....

مبین پاره ی تنم...تو افتادی....دیشب...بعد از اینکه جشن تمام شد...مثل همیشه کنار میز ایستاده بودی...دستت نارنگی بود و دست دیگرت به میز....حس استقلال بی نظیرت وادارت کرد به رها کردن میز و ایستادن روی پاهای کوچکت...افتادی و دهانت به لبه ی میز خورد و گریه کردی....خیلی

آبت دادم ...آب قرمز شد....دهانت پر از خون بود..صدای تپش قلبم را شنیدم....بلند بود خیلی!

لثه ات و لبت پاره شده بود و خونش بند نمی امد....نگران دندان سفیدت بودم...لبم و لثه ام درد داشت...انگار من افتاده بودم...

پدرت ؛ لب پدرت هم ورم کرده بود...قلبش درد گرفت....میدانستیم چه دردی داری....میدانستیم!

به خدا اغراق نمیکنم...پدر میشوی و به حرفهایم میرسی جان مادر....

ارام شدی ؛  در اغوش پدرت....و شیطنتت شروع شد...دوباره...اما اینبار با لبی باد کرده و ورم لثه....بمیرم و نبینم این روزهایت را....

این اولینش بود....و راه درازی در پیش است....سپردمت به خالقت...به خودش...گفتم نگهدارش باش...گفتم ما چشممان بهش هست تو بیشتر....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

خاله کوثری...
21 اسفند 90 16:13
الهیییییییییییی خاله فدای لبت بشم من..........
نبینم مبینم درد بکشه...وای باز از این چیزای وحشتناک تعریف کردی...
نمیگی من طاقت ندارمممممممممممم...فدات بشم..وضع الانت چطوره زندگی؟؟؟


خوبم خاله درد داشت....خیلی
الانم زخمیه
مامي گل
22 اسفند 90 14:45
الهي بميرم واست خاله جوني


خدانکنه گلی جون.....
سمیرا مامان آنیتا
22 اسفند 90 15:14
آخ گفتی آنیتای ما هم دیروز دم آشپزخونه اومد منو بگیره پاشه ، افتاد نزدیک بود سرش بخوره به پله آشپزخونه خدا خودش مراقب این فرشته های کوچولو باشه
ساناز
23 اسفند 90 0:53
الهی قربونت برم خاله بمیرم شما انقدر درد میکشید تا بزرگ شید... خدایا حافظشون باش....
ندا
23 اسفند 90 1:59
الهی بمیرم عزیزم
ایشالا همیشه سایه پدر و مادرت بالای سرت باشه که اینقدر عاشقتن


خدا نکنه....ممنون
فرناز مامان ایلیا
23 اسفند 90 2:59
آخی...بمیرم میدونم چی کشیدی....

ایلیا هم با کله زد به دسته مبل تو 1 ثانیه کبود شد و ورم کرد....مردم و زنده شدم...

تولد 10 ماهگیت مبارک باشه...


ایلیای خوشگلممممم
ایشالا همیشه سالم باشی
ممنون
مامان رانیا
23 اسفند 90 21:57
ای جان
تاتی می کنی
فدای پاهات کوچولو


ممنون عزیزم
خاله ندا
26 اسفند 90 3:40
وووووی نبینم مبین خاله اوووا شده فدات بشم من خاله چرا آخههههههه!!!!!
صوفی مامان رادمهر
28 اسفند 90 9:58
اسفند دود کن برای این شیرین من مامانش... قلبم درد گرفت... عزیزمممممم قربون اون دندون موشیهات اشک تو چشمام جمع شد... این مامانتم با اون قلمش آدمو می کشه
خاطره مامان بردیا
10 فروردین 91 21:22
الهی بمیرم.... امیدوارم تا الان که دارم این نظر و می نویسم حالت خوب خوب شده باشه گل پسر