مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

این روزهای ما...دو...

1390/12/18 16:55
نویسنده : مامان هدي
554 بازدید
اشتراک گذاری

چقدر این روزها نوشتنم می اید...

حالم دست خودم نیست!

حس خوبیست...شاید هم اندکی غریب...

هرروز تکرار من و تویی دوباره...هر روز...

و جالب این پرسش دیگران است" تو خونه حوصله ات سر نمیره؟"

کدوم خونه رو میگید؟ خونه ی شما ؟؟ بله بیشتر از ساعاتی حوصله ام سر میرود...اما

اگر منظورتان همین خونه ی عشق است, نه!!!

اخر اینجا هر روز کلی اتفاق نو میافتد...اینجا بوی تازگی میدهد...بوی بهشت...آه یادم نبود فقط من این بو را حس میکنم...چون مادرم

اینجا کودکی هست در شرف ده ماهگی...و من مادرش هستم

و همین فرشته ی پاک داستان هر روز ما را میسازد...همین کودک هر روز برنامه ای جدید برای ما دارد...

فهمش الحمدلله هر روز بیشتر و بیشتر از روز قبل میشود....و همین مسئولیت ما را بیشتر و بیشتر میکند

فرشته ی من راهش به سوی بالندگی است و همین یعنی بیشتر مراقبم باشید...پرورشم دهید...شکوفایم کنید

دلبندم این روزها معنی حرفهایمان را کامل درک میکند...و پاسخی میدهد متناسب...خواه با رفتارش و خواه با کلامی که معنا دارد...شاید زیرنویس...که به زبان کاملا مادرانه است و خواه با نگاهش که عاشقش هستم!

بهمان میگوید ابه و این یعنی رفع نیاز...میگوید ماما و بابا و این یعنی اوج تکامل...یا گوشی تلفن می گوید ایو(الو) و این یعنی تکرار ما...به چیزهای داغ(چای بخاری شومینه اتوو...)میگوید هوفففففففف و این یعنی درک...میگوید اه و اخم میکند چون اینه ای کوچک... میگویه هبه و این هبه کلی معنا دارد....و میگوید ااااا با کسره بخوانید؛ به هرچیز تازه و نو ای میگوید ا ...از خواب بیدار میشود میگوید ا...و چیزهای که اسمش را یاد داده ایم و میداند اما ما حواسمان نیست نشانمان میدهد و میگوید ا...یعنی حواستان به من باشد من تمام حواسم به شماست...

پاسخمان را میدهد...لوستر کو؟؟بالا را نگاه میکند....تابلو کو؟؟با چرخش سر و اندکی تامل نگاهش میکند و بعد ما را....ساعت کو؟؟دین دین دین! سریع پیدایش میکند و لبخندی پیروزمندانه و کمرش را خم میکند وادارمان میکند برویم کنارش ...تو تو کو؟؟ و انواع توتو ها را نگاه میکند از تابلوی بزرگی که ٨پرنده ی کوچک اندازه ی بادام دارد تا جغدی که زیر میز تی وی است....ماشینت کو؟؟بیب بیب! سرش را کج میکند چشمهایش طول راهرو را میرود تا به ما بگوید میداند توی اتاقش هستند...دایی کو؟؟ و عکس دایی روی یخچال خانه...که هنوز نمیدانم عکس را به حافظه سپرده یا عروسکهای اهن ربایی روی یخچال را....مامان بابا کو؟؟ عکس عروسی داخل اتاق که فقط بابایی را میشناسد و لبخندی حاکی از عشق به پدر....اینها یعنی حواستان باشد من معنای کلامتان را میدانم درک میکنم!

مبینم؛ جانم

حواسم به تو هست...تمام حواسم...

این روزها عجیب عجله دارد...میخواهد ده ماهه شوی...

بگذار محکم تر از پیش به خود بفشارمت...

بگذار بیشتر در اغوشم باشی که این روزها ناز تو است و نیاز من

تو شیره ی جانم را با ارامش بخور...من هم میخواهم از چشمانت سیراب شوم

از گرمای دستان بهشتی ات که بازی گوش شده اند

آی زمان اندکی صبر...هنوز سیراب نشده ام...!

خدایا حواسمان به تو هست....تو هم حواست به ما باشد!

شکر...

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

بابای ملیسا
18 اسفند 90 21:17
با سلام . ضمن تبریک به خاطر وبلاگ قشنگتون ، وبلاگ ملیسا خانم به روز شد . لطف کنید و با تشریف فرمائی خودتون ، ملیسا ، دختر عزیز من رو خوشحال کنید و با گذاشتن یه یادگاری ، روزهای قشنگش رو قشنگتر و پر خاطره تر کنید . ممنونم از حضور شما
هدی
18 اسفند 90 21:51
__________###*_______*### ___________.*#####________#####*. __________*######__________######* ________*#######____________#######* _______*########.__________.########* ______*#########.__________.#########* ______*######@###*_______*###@######* _____*#########*###____###*#########* ____*##########*__*####*__*##########* __*###########_____*_*______###########* _############__________ ____############ *##*#########_____آپ کردم____#########*##* *_____########_دوس داشتی بیا_________######## _______#######___خوشحال میشم__####### _________*#####*__________*#####* ___________*####*_________####* _____________*####______####* _______________*##*____*##* _________________*##__# #* __________________*####* _________________.######. _______________.#########* ____ _________.###########* _____________.####*__*######
مامان آرشیدا کوچولو
19 اسفند 90 16:38
مامانی اگه اجازه بدید یکی از عکس هایی که نی نی تون خندیده رو برام بفرستید یا آدرس بدید برمیدارم که بزنم وب آرشیدا
سمانه مامان کیمیا
19 اسفند 90 16:57
بازم مثل همیشه هدی با نوشته های قشنگش
یه عکس از پسملون هم بزار
نیستی هدی جون خوبید؟


چشم عزیزممممم
هستم شکر خدا....
ساناز
19 اسفند 90 17:23
وای هدی جونم بازم خیلی خوب بود سامم دقیقا همین طوره... منم همه اینارو باهاش تمرین میکنم... قربونشون برم اینا انقدر مثل همن
سمیرا مامان آنیتا
19 اسفند 90 22:33
شکر خدایا ...... شکر
بگذار ما همین طور خوشبخت و عاشق بمانیم


شکر...ان شاالله
صدف
20 اسفند 90 1:58
وای هدی جونم خیلی قشنگ بود - عالی بود - الهی قربون این پسر باهوش بررررررررررررررم


ممنون صدف جون
مامان فرهام
20 اسفند 90 17:38
واقعا زیبا نوشتی ،آفرین
خاطره مامان بردیا
20 اسفند 90 18:24
خیلی زیبا بود و طبق معمول اشک به چشمای من آورد این جمله دیگران که توی خونه حوصله ات سر نمی ره؟حرص منم در میاره به خدا


خاطره....دلم نمیخواد هروقت میای اشک به چشمات بیاد....واقعااااا
خاله کوثری...
20 اسفند 90 23:47
فدای خواهرمکه اینقدر قشنگ احساستو میگیو...دل منم بیشتر برای مبین تنگ میکنی.....
آآآآآآله فدای عقل کوجولوت بشه که همه چی میفهمی...زندگی...وااااااای که وقتی این حرفا رو از {خاله,حمزه}شنیدم همش قربون صدقت رفتم...انشاالله زودتر ببینمت ماهم از این شیرین کاریات لذت ببریییییم...


خاله خیلی بزرگ شدم...اقا شدم
بیاید دیگه
دلم تنگیدهههههههههههه
شادي
21 اسفند 90 2:39
فداي اين كوچولوي بازيگوش
فرناز مامان ایلیا
23 اسفند 90 2:55
اشکم در اومد خیلی خیلی خیلی قشنگ نوشتی....بوووس.... راستی برام تو وب ایلیا رمز بزار
خاله ندا
26 اسفند 90 3:48
تبریک میگم اول به خودم که خواهر با احساسی قشنگ همچون تو دارم
و تبریک میگم به تو که قندعسلی مثل مبین داری که احساست رو این همه زیبا تراز پیش میکنه هرروز و هرلحظه
انشاالله همیشه شاد و سلامت باشید


فدات عزیزم