مبین نفسٍ....
یا حق....
عزیزترینِ دنیای مادرانه ام...
بازی جدیدی را چندماهی است اختراع کردی...
و جرقه اش همان دلتنگی های همیشگی ات برای آنها که دوستشان داری بود...
چقدر تو ریز بین و نکته سنجی..چقدر حواست جمع است....و ما چقدر خوش خیال!!!!
اولین بار خودت گفتی....همه را....و من فقط خندیدم..عشق کردم ..بوسیدم دهان کوچک و نقلی ات را....
اینکه میدانی هرکس چه اصطلاحی را برایت بکار می برد....
و جدو و مامانی زهرا را که وقتی ازم پرسیدی...یادم نبود..و خودت گفتی....
فدای این همه دقت و مهربانی ات....من با تو چیزی کم ندارم..هیچ!
میپرسی....
_مامان خاله بیدا چی میده؟؟
و بازی شروع میشود... این یعنی من یکی یکی بپرسم و تو جواب بدهی..و با هر جواب لبخندت پررنگ تر شود و دلتنگی ات کم تر...
_مبین خاله ندا چی میگه ؟
_مبین حبیبِ...مبین طلای خاله!
_خاله کوثر چی میگه؟
_مبین همبول نشو...مبین همبولِ!
_مامانی زهرا؟
_مبین عزیزم بیا بدلم دیده!
_بابا حسین؟؟
_پسرم بیا بدلم!
_آقا جون؟
_ابنی...مبینِ آ آ جون
_دایی شهاب؟
_جیدر جیدر
_عمه بشرا؟
_پسرا جیدر طلا...دخترا مست بلا
_عمه فاطمه؟
_طلا طلا....
_بی بی ؟
_شوح شد...زنده دیِ بی بی...
_جدو؟
_بابا بابا پسر پسر....پسر پسر بابا بابا
_عمو ابراهیم؟
_عشد عمو تیه؟
مبین مـــــــــــــــــــــا مـــــــــــــــــــــــان چی میگه بهت؟؟؟؟؟؟؟
_مبین نَبَسه!!!!
و تو نفسِ بالنده ی منی.....حیاتم!
خــــــــــــــــدایا در پناهت...لاحول و لا قوه الا بالله.....العلی العظیم....ماشاالله