پوشک گیرونه..هی هی:)
یاماشاالله...
مبین عزیزم...پسر نازم
اصلا قصد پوشک گیرون نداشتم...به هیچ وجه....خودم رو برای شهریور ماه اماده کرده بودم....
ولی...
مدتها بود...منظورم سه چهارماهی بود که لگن آبی رنگت توی حمام بود و ازش به عنوان صندلی استفاده میکردی.
و زمانِ تعویض پوشکت دستم اومده بود...
و اینجوری بود که بعد از صبحانه و پی پی کردنت توی....وقتی میبردم میشستمت...دیگه پوشک نداشتی تا خواب ظهر...بیدار که میشدی.... دوباره باز میذاشتمت تا دوساعت...و دوباره پوشک میشدی...
از بعد از عید..این باز گذاشتن ها به سه بار در روز رسیده بود...
زمان سوم هم بعد از اومدن بابایی بود...تا وقت خواب!
خیلـــــــــی وقت بود وقتی پی پی میکردی اعلام میکردی....و خیلی پیف و اه راه مینداختی و زود باید میشستمت....وگرنه حسابی شاکی میشدی...گاهی خودت دم دستشویی اماده بودی...با دستمال!
و مدتی بود که وقتی جیش میکردی توی پوشک بهم اطلاع میدادی...که مامان جیش کردم...
خیلی وقت بود که وقتی میرفتیم پی پی رو بشوریم.....تو آب بازی میکردی...یعنی از وقتی که دیگه کمر برای بلند کردنت نداشتم....و منم همونجا میگفتم جیش کن ببینم بلدی...؟؟ مثل من!
و از بعد ازتولدت یاد گرفته بودی هروقت میرفتیم پی پی رو بشوریم...میگفتی مامان جیش بتونم؟؟ بلدم!
و منم کلی ذوق و تشویق....خنده ام میگرفت میتونستی همون موقع که میگی جیش کنی و این یعنی کنترل مثانه...
حتی این کارت خاله سمیه رو هم به وجد اورد و یسنا خانوم هربار با تو میامد دستشویی..ولی نمیتونست جیش کنه....ههههه ولی تو میتونستی...البته با کلی آب بازی همراه بود..
دو بار قبل از تولدت بهم پیشنهاد دادی که : مامان پودت باس تون برم دستویی...
یک بار روز بود که خیلی ذوقیدم...ویکبارش وقت خوابت بود...که فکر کردم برای فرار از خواب میگی...ولی بهت اعتماد کردم و بردمت....و شما در کمال ناباوری پی پی کردی...خودت که غش کرده بودی از خنده منم صدای خنده هام ساعت ١٢ و نیم شب کل ساختمون رو پر کرده بود...ماشاالله بهت عزیزم.
این برنامه ها همچنان ادامه داشت ولی من قصد پوشک گیرون نداشتم به هیچ وجه!!!!!!!
١١ خرداد هم طبق معمول که از خواب بیدار میشی و ....زمان بی پوشکی رسید...بازت کردم و تو خوشحال شدی مثل همیشه!
وقت خواب ظهر که شد هرچی اصرار کردم بیا پوشک...نخواستی و امتناع کردی...
گفتم پس بریم دستشویی جیش کن تا پوشک نکنم...رفتیم و جیش کردی و اومدی و خوابیدی...
بیدار که شدی گفتم مبین جیش نداری؟ گفتی نه! میدونستم داری..برای همین یه برچسب پو اوردم گفتم پو میگه من جیش دارم بیا ببریمش....خندیدی و ذوق کردی..برچسب رو بردیم و جیش کرد و من بجاش حرف زدم و تو شستی اش و جوری که چسب هاش از بین رفت...و با چسب نواری چسبوندیمش و کلی اب بازی کردی و یه جیش ناقابل و اومدی بیرون..
دوباره یکساعت بعد بهت پیشنهاد دادم...این بار عروسکی که اسمش مبینِ رو بردیم...من بجاش حرف میزدم که مبین بیا منو ببر دستشویی میخوام رو لگنت بشینم....اومدی و بردیش و جیش کرد و تو هم دوباره اب بازی و....
بعد از اون مشغول شام شدم...و یکبار جیش کردی..اونم رو اپن!!!
بهت توضیح دادم که نباید جایی غیر از دستشویی جیش کنی...و خودت خیلی ناراحت بودی..خودت بهم اطلاع دادی که مامان جیش کردم!
تا آخر شب هربار خودم می بردمت دستشویی..به بهونه ی برچسب و عروسک و من جیش دارم تو بیا منو بشور و ...بریم دستشویی برقصیم....هربار هم شما باید دقیقا بیست دقیقه تنها تو دستشویی اب بازی میکردی...
شب هم در کمال خونسردی باز گذاشتمت تا صبح و جیش نکردی...
صبح یسنا مهمون ما بود...باز هم من سوال هام ادامه داشت...برای خاله سمیه تعریف کردم مبین جیش نمیکنه اینجا فقط تو دستشویی جیش میکنه....و خودم میبردمت...به هوای یسنا جیش میکردی...یبار که بخاطر اینکه یسنا رو زدی دعوات کردم....چند دقیقه بعد اومدی گفتی پی پی تردم....دیدم بعله تو شورتت پی پی کردی ...از اونجا به خودم قول دادم دیگه به هیچ وجه سرت داد نزنم و یا دعوات نکنم...اون روز تا شب خوب نبودی....مطمئنم تاثیر همون دعوا کردنم بود....ولی هربار که مهربونتر شدم...بهتر شدی...شب خودت جلوی بابا گفتی جیش دارم...منم ذوقی کردم بیا ببین...اولین بار بود میگفتی...شب یک ساعت رفتیم بیرون...بدون پوشک...تا رسیدیم دم خونه گفتی جیش دارم که تا ما بیایم بالا یکمی اش رو انجام دادی
و روز سوم هم ادامه داشت....یبار تو میگفتی ...یبار من میبردمت....پی پی رو هم گذاشتی وقتی عمو احمد اومد...فرستادمت توی دستشویی که دستات رو بشوره ...بهش گفته بودی جیش دارم...و همزمان باهاش پیپی کرده بودی...هههه
البته اون شب و فرداش بخاطر حضور عمو احمد و عمو ابراهیم دوبار جیش کردی ...بعدش میگفتی یا درحین انجامش...چون حواست نبود اصلا!!! همش بازی میکردی...
روز چهارم از صبح رفتیم بیرون نهار...تا شب ساعت ١٠.....تو هم بی پوشک...هرچی بابا اصرار کرد که پوشکش کن گوش ندادم..یه مانتو و شلوار برای خودم بردم محض احتیاط که بهشون احتیاج نشد...بابا نگران ماشینش بود.....سه بار بیرون جیش کردی...پی پی رو هم گذاشتی برای خونه....
روز پنجم با مامانی زهرا و اقاجون و خاله ها رفتیم گردش....باز ذوق زده شدی از دیدنشون...و مشغول بودی..یادت میرفت بگی...دوبار خودتو خیس...ولی بقیه رو گفتی....شب رسیدیم خونه و باز بی پوشک تا صبح
روز ششم باز بیرون بودیم...گردش...این دفعه یکبار خودتو خیس کردی....بقیه رو گفتی....
روز هفتم رفتیم امام زاده صالح...از کرج تا تهران که خشک بودی...توی امامزاده هم مطمئن بودم جیش نمیکنی...هربار بهت میگفتم دستشویی های اینجا خیلی قشنگه بگو جیش داری ببرمت....نگفتی تا موقعی که داشتم از کفشداری کفش میگرفتم...گفتی مامان جیش..یعنی سوپر من شدم دوتایی دویدیم تا دستشویی...هورااااا رسیدیم..ماشاالله به پسرم...بعدش هم مهمونی...منم با اعتماد بنفس کامل...هر یکساعت و نیم ازت میپرسیدم که قطعا جوابت نه بود.....و با این ترفند که بیا بریم ببینیم دستشویی اشون چه شکلیه....ببینیم پو دارن...میبردمت...شب هم همونجا خوابیدیم....زیرت تشک تعویض انداختم که بعله نصفه شبی جیش کردی....منم زود عوضت کردم..ولی صداشو در نیاوردم...هههه ولی فرداش هم تا ظهر گفتی...
روز هشتم باز مهمونی بودیم...یه جای حساس....این بار هم خوب بودی...میگفتی و منم دوباره بیا بریم دستشویی اشونو ببینیم و مسواک دارن یا نه..دمپایی اشون چه رنگیه....منم جیش دارم مبین بیا با من....وخلاصه یبار اخر شب یهو مشغول بازی بودی دیدم خیسی...ولی مثل اینکه همش نبود...خلاصه که باز صداشو در نیاوردم....و عوضت کردم..
روز نهم و دهم هم خونه بودیم و تو آقا مثل همیشه جیش و پی پی رو میگفتی...تا به امروز هزارماشاالله.
چند تا نکته!
١...اصلا و ابدا داد نزنید....دعوا نکنید...مرحله ی مهمیه....خیلی مهم!!! بچه ها فکر میکنن اگه حتی لیوان رو شکوندند و شما داد زدید بخاطر جیش کردنشون بوده!
٢...شورت عینکی پاشون کنید....مطمئنا یکبار هم که شده پی پی از دستشون در میره...
٣....پی پی رو اه و پیف نکنید...خودشون ازش بدشون میاد....ما این جمله ها رو میگفتیم...ببخشید...بنا به سایز پی پی ...پیپی کوچولو بیا بیا...زود باش بیا....وقتی میامد...میگفتیم الان میشوریمت بری خونتون...برو برو...و این داستان ادامه دارد...هربار!!!
٣...به من کمک کرد..اینکه چند بار مبین جیش کردنم رو دید....فهمید که مامان هم بعله.....:)برای همین وقتی میگم مثل مامان..مثل..و اسم همه رو میارم مثال عینی اش رو دیده!!!!
٤...ریلکس باشید....ریلکس باشید...شما که عصبانی میشید..اونا دارن به چشماتون نگاه میکنن...یادتون باشه....
٥...تا ٤-٥ رو خواهشا خونه بمونید....بدون پوشک....پوشک باز شد یعنی تمام.....دیگه بسته نشه...حتی برای بیرون رفتن....میخواید بیرون برید...لباس بردارید برای خودتون دوتا....
٦...بچه ها تو جمع حواسشون نیست اصلا!!!
٧...اولش مقاومت میکنن...یعنی هربار میپرسی میگن نه....باید گولشون بزنید..از زبون نرم استفاده کنید ببریدشون....کم کم میگن....خودشون...مبین الان تو خونه واقعا نه هاش نه!!!! ولی بیرون نه یعنی بله!!!
٨...هربار خودشو خیس کرد از همین حمله....مبین میدونه باید تو دستشویی جیش کنه....افرین پسرم...تو دستشویی که برچسب بچسبونیم..بخندیم اب بازی کنیم...
٩....تا چند روز هر دستشویی ٢٠ دقیقه زمان برای اب بازی میبره....و تا چند روز خونتون پر از لباسهای اب کشیده است...
١٠...از پوشک نداشتنش ذوق کنید..خیلی..خیلی...و بهش بگید...تاثیر داره
١١...وقتی میرید دستشویی....هربار موقع بیرون اومدن بگید بازم میایم دستشویی....مبین الان هربار بهش میگه....و موقع رفتن سلام میکنه...
١٢....اصراری روی لگن نداشته باشید....مهم عملشونه....فقط هربار تذکر بدید لگن برای این کاره راحت میشی بشنی روش...مبین هنوز پیپی رو روی لگن انجام نمیده....
١٥...روزهای اول هربار عروسکی که محبوبشه رو ببرید باخودتون...و وانمود کنید داره جیش میکنه...یا پی پی کرد.....حتی اگه عروسک پولیشی بود....خوب خشک میشه بعد!!!
١٣....کلا تو این چند روز همه ی حرفاتونو با خنده و آواز بگید..حرفای معمولیتونو....ما میگیم...باب اسفنجی...کوچولوی دندون خرگوشی...مبین میخونه...بعد میگم دستشویی داری...بله..میای بریم..بله...کجا بریم...دستشویی...دمپایی نارنجی..چه خوشگل چه خوشگل...مهم نیست قافیه داشته باشه....:)
١٤...برچسب بچسبونید...بجای برچسب ها حرف بزنید...تشویقشون کنید...جاتون رو با هم عوض کنید...
١٥...تا یکماه قید خونه رو بزنید....جدی !!!.
١٦...گاهی وسط اش هردو خسته میشید...هم شما هم کوچولو....کم نیارید....ادامه بدید....
برای ما که راحت بود..خیلی....باید امادگی داشته باشید..هردو!
لاحول ولاقوه الا بالله...
سوالها رو جواب میدم....چیزی یادم اومد اضافه میکنم....موفق باشید...همگی.
الحمدلله ..خدایا شکر برای همه چیز...
مفید نوشت:
به این تاپیک سر بزنید...از صفحه 42تا47...تجربیات دیگران....
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?pageNumber=43&threadID=82171
+ بعدا نوشت:
دوستای گلم منم به عفت و حیای مادر و پسری معتقدم...و منظورم از اینکه جلوی کوچولوتون جیش کنید:) این بود که.....
وقتی میشینید به حالت دستشویی....تونیک تنتون باشه...تا قسمتِ پشتتون رو بپوشونه....!!!!! یعنی دقیقا هیچی از پشتتون پیدا نباشه....
کوچولو رو جلوی خودتون نذارید...کنارتون باشه....تا فقط ببینه این حالت جدی رو ببخشید ببخشید( جهش ادرار رو!!!)
همین!
نیازی به دیدن خودتون نداره...و اصلا درست هم نیست!!!!
روبروتون نباید قرار بگیره...از کنار هم متوجه میشه....
اگر موافق این کار نیستید و نمیخواید...از یه کوچولوی دیگه کمک بگیرید....یه پسر کوچولو یا دختر کوچولوی هم جنس....که دوبار با هم برن دستشویی یا ببینه...اگر هم کلا موافق نیستید..خوب دیگه:)))))))))))))))))))))))))))
این دستشویی رفتن من فقط دوبار بود...ههههههه برداشت آزاد نکنید لطفا!:)
ممنون...موفق باشید
توضیحات کامل بود آیا؟؟ نبود بگید!:)