مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

پوشک گیرونه..هی هی:)

1392/5/19 3:21
نویسنده : مامان هدي
2,293 بازدید
اشتراک گذاری

یاماشاالله...

مبین عزیزم...پسر نازم

اصلا قصد پوشک گیرون نداشتم...به هیچ وجه....خودم رو برای شهریور ماه اماده کرده بودم....

ولی...

مدتها بود...منظورم سه چهارماهی بود که لگن آبی رنگت توی حمام بود و ازش به عنوان صندلی استفاده میکردی.

 و زمانِ تعویض پوشکت دستم اومده بود...

و اینجوری بود که بعد از صبحانه و پی پی کردنت توی....وقتی میبردم میشستمت...دیگه پوشک نداشتی تا خواب ظهر...بیدار که میشدی.... دوباره باز میذاشتمت تا دوساعت...و دوباره پوشک میشدی...

از بعد از عید..این باز گذاشتن ها به سه بار در روز رسیده بود...

زمان سوم هم بعد از اومدن بابایی بود...تا وقت خواب!

خیلـــــــــی وقت بود وقتی پی پی میکردی اعلام میکردی....و خیلی پیف و اه راه مینداختی و زود باید میشستمت....وگرنه حسابی شاکی میشدی...گاهی خودت دم دستشویی اماده بودی...با دستمال!

و مدتی بود که وقتی جیش میکردی توی پوشک بهم اطلاع میدادی...که مامان جیش کردم...

خیلی وقت بود که وقتی میرفتیم پی پی رو بشوریم.....تو آب بازی میکردی...یعنی از وقتی که دیگه کمر برای بلند کردنت نداشتم....و منم همونجا میگفتم جیش کن ببینم بلدی...؟؟ مثل من!

و از بعد ازتولدت یاد گرفته بودی هروقت میرفتیم پی پی رو بشوریم...میگفتی مامان جیش بتونم؟؟ بلدم!

و منم کلی ذوق و تشویق....خنده ام میگرفت میتونستی همون موقع که میگی جیش کنی و این یعنی کنترل مثانه...

حتی این کارت خاله سمیه رو هم به وجد اورد و یسنا خانوم هربار با تو میامد دستشویی..ولی نمیتونست جیش کنه....ههههه ولی تو میتونستی...البته با کلی آب بازی همراه بود..

دو بار قبل از تولدت بهم پیشنهاد دادی که :  مامان پودت باس تون برم دستویی...

یک بار روز بود که خیلی ذوقیدم...ویکبارش وقت خوابت بود...که فکر کردم برای فرار از خواب میگی...ولی بهت اعتماد کردم و بردمت....و شما در کمال ناباوری پی پی کردی...خودت که غش کرده بودی از خنده منم صدای خنده هام ساعت ١٢ و نیم شب کل ساختمون رو پر کرده بود...ماشاالله بهت عزیزم.

این برنامه ها همچنان ادامه داشت ولی من قصد پوشک گیرون نداشتم به هیچ وجه!!!!!!! 

١١ خرداد هم طبق معمول که از خواب بیدار میشی و ....زمان بی پوشکی رسید...بازت کردم و تو خوشحال شدی مثل همیشه!

وقت خواب ظهر که شد هرچی اصرار کردم بیا پوشک...نخواستی و امتناع کردی...

گفتم پس بریم دستشویی جیش کن تا پوشک نکنم...رفتیم و جیش کردی و اومدی و خوابیدی...

بیدار که شدی گفتم مبین جیش نداری؟ گفتی نه! میدونستم داری..برای همین یه برچسب پو اوردم گفتم پو میگه من جیش دارم بیا ببریمش....خندیدی و ذوق کردی..برچسب رو بردیم و جیش کرد و من بجاش حرف زدم و تو شستی اش و جوری که چسب هاش از بین رفت...و با چسب نواری چسبوندیمش و کلی اب بازی کردی و یه جیش ناقابل و اومدی بیرون..

دوباره یکساعت بعد بهت پیشنهاد دادم...این بار عروسکی که اسمش مبینِ رو بردیم...من بجاش حرف میزدم که مبین بیا منو ببر دستشویی میخوام رو لگنت بشینم....اومدی و بردیش و جیش کرد و تو هم دوباره اب بازی و....

بعد از اون مشغول شام شدم...و یکبار جیش کردی..اونم رو اپن!!!

بهت توضیح دادم که نباید جایی غیر از دستشویی جیش کنی...و خودت خیلی ناراحت بودی..خودت بهم اطلاع دادی که مامان جیش کردم!

تا آخر شب هربار خودم می بردمت دستشویی..به بهونه ی برچسب و عروسک و من جیش دارم تو بیا منو بشور و ...بریم دستشویی برقصیم....هربار هم شما باید دقیقا بیست دقیقه تنها تو دستشویی اب بازی میکردی...

شب هم در کمال خونسردی باز گذاشتمت تا صبح و جیش نکردی...

صبح یسنا مهمون ما بود...باز هم من سوال هام ادامه داشت...برای خاله سمیه تعریف کردم مبین جیش نمیکنه اینجا فقط تو دستشویی جیش میکنه....و خودم میبردمت...به هوای یسنا جیش میکردی...یبار که بخاطر اینکه یسنا رو زدی دعوات کردم....چند دقیقه بعد اومدی گفتی پی پی تردم....دیدم بعله تو شورتت پی پی کردی ...از اونجا به خودم قول دادم دیگه به هیچ وجه سرت داد نزنم و یا دعوات نکنم...اون روز تا شب خوب نبودی....مطمئنم تاثیر همون دعوا کردنم بود....ولی هربار که مهربونتر شدم...بهتر شدی...شب خودت جلوی بابا گفتی جیش دارم...منم ذوقی کردم بیا ببین...اولین بار بود میگفتی...شب یک ساعت رفتیم بیرون...بدون پوشک...تا رسیدیم دم خونه گفتی جیش دارم که تا ما بیایم بالا یکمی اش رو انجام دادی

و روز سوم هم ادامه داشت....یبار تو میگفتی ...یبار من میبردمت....پی پی رو هم گذاشتی وقتی عمو احمد اومد...فرستادمت توی دستشویی که دستات رو بشوره ...بهش گفته بودی جیش دارم...و همزمان باهاش پیپی کرده بودی...هههه

البته اون شب و فرداش بخاطر حضور عمو احمد و عمو ابراهیم دوبار جیش کردی ...بعدش میگفتی یا درحین انجامش...چون حواست نبود اصلا!!! همش بازی میکردی...

روز چهارم از صبح رفتیم بیرون نهار...تا شب ساعت ١٠.....تو هم بی پوشک...هرچی بابا اصرار کرد که پوشکش کن گوش ندادم..یه مانتو و شلوار برای خودم بردم محض احتیاط که بهشون احتیاج نشد...بابا نگران ماشینش بود.....سه بار بیرون جیش کردی...پی پی رو هم گذاشتی برای خونه....

روز پنجم با مامانی زهرا و اقاجون و خاله ها رفتیم گردش....باز ذوق زده شدی از دیدنشون...و مشغول بودی..یادت میرفت بگی...دوبار خودتو خیس...ولی بقیه رو گفتی....شب رسیدیم خونه و باز بی پوشک تا صبح

روز ششم باز بیرون بودیم...گردش...این دفعه یکبار خودتو خیس کردی....بقیه رو گفتی....

روز هفتم رفتیم امام زاده صالح...از کرج تا تهران که خشک بودی...توی امامزاده هم مطمئن بودم جیش نمیکنی...هربار بهت میگفتم دستشویی های اینجا خیلی قشنگه بگو جیش داری ببرمت....نگفتی تا موقعی که داشتم از کفشداری کفش میگرفتم...گفتی مامان جیش..یعنی سوپر من شدم دوتایی دویدیم تا دستشویی...هورااااا رسیدیم..ماشاالله به پسرم...بعدش هم مهمونی...منم با اعتماد بنفس کامل...هر یکساعت و نیم ازت میپرسیدم که قطعا جوابت نه بود.....و با این ترفند که بیا بریم ببینیم دستشویی اشون چه شکلیه....ببینیم پو دارن...میبردمت...شب هم همونجا خوابیدیم....زیرت تشک تعویض انداختم که بعله نصفه شبی جیش کردی....منم زود عوضت کردم..ولی صداشو در نیاوردم...هههه ولی فرداش هم تا ظهر گفتی...

روز هشتم باز مهمونی بودیم...یه جای حساس....این بار هم خوب بودی...میگفتی و منم دوباره بیا بریم دستشویی اشونو ببینیم و مسواک دارن یا نه..دمپایی اشون چه رنگیه....منم جیش دارم مبین بیا با من....وخلاصه یبار اخر شب یهو مشغول بازی بودی دیدم خیسی...ولی مثل اینکه همش نبود...خلاصه که باز صداشو در نیاوردم....و عوضت کردم..

روز نهم  و دهم هم خونه بودیم و تو آقا مثل همیشه جیش و پی پی رو میگفتی...تا به امروز هزارماشاالله.

چند تا نکته!

١...اصلا و ابدا داد نزنید....دعوا نکنید...مرحله ی مهمیه....خیلی مهم!!! بچه ها فکر میکنن اگه حتی لیوان رو شکوندند و شما داد زدید بخاطر جیش کردنشون بوده!

٢...شورت عینکی پاشون کنید....مطمئنا یکبار هم که شده پی پی از دستشون در میره...

٣....پی پی رو اه و پیف نکنید...خودشون ازش بدشون میاد....ما این جمله ها رو میگفتیم...ببخشید...بنا به سایز پی پی ...پیپی کوچولو بیا بیا...زود باش بیا....وقتی میامد...میگفتیم الان میشوریمت بری خونتون...برو برو...و این داستان ادامه دارد...هربار!!!

٣...به من کمک کرد..اینکه چند بار مبین جیش کردنم رو دید....فهمید که مامان هم بعله.....:)برای همین وقتی میگم مثل مامان..مثل..و اسم همه رو میارم مثال عینی اش رو دیده!!!!

٤...ریلکس باشید....ریلکس باشید...شما که عصبانی میشید..اونا دارن به چشماتون نگاه میکنن...یادتون باشه....

٥...تا ٤-٥ رو خواهشا خونه بمونید....بدون پوشک....پوشک باز شد یعنی تمام.....دیگه بسته نشه...حتی برای بیرون رفتن....میخواید بیرون برید...لباس بردارید برای خودتون دوتا....

٦...بچه ها تو جمع حواسشون نیست اصلا!!!

٧...اولش مقاومت میکنن...یعنی هربار میپرسی میگن نه....باید گولشون بزنید..از زبون نرم استفاده کنید ببریدشون....کم کم میگن....خودشون...مبین الان تو خونه واقعا نه هاش نه!!!! ولی بیرون نه یعنی بله!!!

٨...هربار خودشو خیس کرد از همین حمله....مبین میدونه باید تو دستشویی جیش کنه....افرین پسرم...تو دستشویی که برچسب بچسبونیم..بخندیم اب بازی کنیم...

٩....تا چند روز هر دستشویی ٢٠ دقیقه زمان برای اب بازی میبره....و تا چند روز خونتون پر از لباسهای اب کشیده است...

١٠...از پوشک نداشتنش ذوق کنید..خیلی..خیلی...و بهش بگید...تاثیر داره

١١...وقتی میرید دستشویی....هربار موقع بیرون اومدن بگید بازم میایم دستشویی....مبین الان هربار بهش میگه....و موقع رفتن سلام میکنه...

١٢....اصراری روی لگن نداشته باشید....مهم عملشونه....فقط هربار تذکر بدید لگن برای این کاره راحت میشی بشنی روش...مبین هنوز پیپی رو روی لگن انجام نمیده....

١٥...روزهای اول هربار عروسکی که محبوبشه رو ببرید باخودتون...و وانمود کنید داره جیش میکنه...یا پی پی کرد.....حتی اگه عروسک پولیشی بود....خوب خشک میشه بعد!!!

١٣....کلا تو این چند روز همه ی حرفاتونو با خنده و آواز بگید..حرفای معمولیتونو....ما میگیم...باب اسفنجی...کوچولوی دندون خرگوشی...مبین میخونه...بعد میگم دستشویی داری...بله..میای بریم..بله...کجا بریم...دستشویی...دمپایی نارنجی..چه خوشگل چه خوشگل...مهم نیست قافیه داشته باشه....:)

١٤...برچسب بچسبونید...بجای برچسب ها حرف بزنید...تشویقشون کنید...جاتون رو با هم عوض کنید...

١٥...تا یکماه قید خونه رو بزنید....جدی !!!.

١٦...گاهی وسط اش هردو خسته میشید...هم شما هم کوچولو....کم نیارید....ادامه بدید....

برای ما که راحت بود..خیلی....باید امادگی داشته باشید..هردو!

لاحول ولاقوه الا بالله...

سوالها رو جواب میدم....چیزی یادم اومد اضافه میکنم....موفق باشید...همگی.

الحمدلله ..خدایا شکر برای همه چیز...

مفید نوشت:

به این تاپیک سر بزنید...از صفحه 42تا47...تجربیات دیگران....

http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?pageNumber=43&threadID=82171

+ بعدا نوشت:

دوستای گلم منم به عفت و حیای مادر و پسری معتقدم...و منظورم از اینکه جلوی کوچولوتون جیش کنید:) این بود که.....

وقتی میشینید به حالت دستشویی....تونیک تنتون باشه...تا قسمتِ پشتتون رو بپوشونه....!!!!! یعنی دقیقا هیچی از پشتتون پیدا نباشه....

کوچولو رو جلوی خودتون نذارید...کنارتون باشه....تا فقط ببینه این حالت جدی رو ببخشید ببخشید( جهش ادرار رو!!!)

همین!

نیازی به دیدن خودتون نداره...و اصلا درست هم نیست!!!!

روبروتون نباید قرار بگیره...از کنار هم متوجه میشه....

اگر موافق این کار نیستید و نمیخواید...از یه کوچولوی دیگه کمک بگیرید....یه پسر کوچولو یا دختر کوچولوی هم جنس....که دوبار با هم برن دستشویی یا ببینه...اگر هم کلا موافق نیستید..خوب دیگه:)))))))))))))))))))))))))))

این دستشویی رفتن من فقط دوبار بود...ههههههه برداشت آزاد نکنید لطفا!:)

ممنون...موفق باشید

توضیحات کامل بود آیا؟؟ نبود بگید!:)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

بهار
23 خرداد 92 14:32
هدی!!!
یعنی من دوست ندارم بخونم؟

خوب گفتم شاید....هههههه عزیزی شما...اراده کن فقط.

هاله
26 خرداد 92 10:14
از صبر و حوصله ای که داری لذت میبرم هدی جون آفرین
اینکه براش تبدیل به بازیش کردی خیلی تاثیر داره حتما از تجربه هات استفاده میکنم
من فعلا مرحله قبلم!

ممنون خانوم دکتر...
واقعا این مرحله فقط صبر و حوصله میخواد...
مطمئنم دریا با داشتن تو این مرحله رو هم به اسونی پشت سر میذاره...
ببوسش
سعیده
26 خرداد 92 10:15
هدی جون ممنون از رمزت آفرین به پسرت و البته پشتکار خودت

ولی چند تا سوال:

-منم مهدیار رو تو خونه باز میذارم و هر نیم ساعت یا یک ساعت میبرم دستشویی و اونم سریع اونجا جیش میکنه ولی چون نمیتونه هنوز کلمه جیش رو بگه نمی دونم چطور بهش بگم وقتی جیش داشت بیاد بهم بگه

-به همون علت بالا که گفتم بیرون هم نمیتونم بازش بذارم و همینطور چون صبح تا ظهر خونه مامان یا مادر شوهرمه نمی دونم چی کار کنم

-و سوم اینکه برای پی پی کردنش فقط توی شلوارش میکنه یا توی پوشک تا حالا توی دستشویی نکرده و البته زمانش رو هم خودم نمی دونم کی هست چی کار باید بکنم؟




سعیده جان ممنون

برای حرف نزدن مهدیار...از یکی از کلماتی ک استفاده میکنه و بامزه است برای گفتن جیش استفاده کن....ووبکار ببر...اگه پیدا نکردی بنا ب نوع گویشش یه کلمه ک میتونه رو اختراع کن و اسم بذار برای این کارش.

یک هفته فقط خونه یکی از مادربزرگا باشه...صبح ها ک نیسیتی زحمتشو مادربزرگ بکشه و ببرتش دستشویی...

برای پی پی هم یه مطلب خوندم برات میذارم الان دسترسی ندارم

موفق باشی عزیزم..



ا


درک مفاهیم توالت داشتن، کثیف کردن ،خیس کردن:


اغلب کودکان زیر یکسال به نحوی نشانه ای از موارد بالا را از خود نشان میدهند ولی این نشانه ها و علایم اکثرا با بزرگتر شدن کودک از بین میروند.گر چه والدین با تجربه ممکن است بفهمند که کودک توالت دارد یا مشغول توالت کردن است؛برای نمونه کودک پوشکی در گوشه ای کز میکند و مشغول دفع میشود .این صحنه ها اولین نشانه هایی هستند که با دیدن آنها باید به کودک کمک کنید تا احساس توالت کردن را دریابد و به شما بگوید.

بکوشید کودک را در حین مدفوع کردن گیر بیاورید و برای او توضیح دهید مشغول چه کاریست.
وقتی کودک بزرگتر میشود و احتمالا کم کم به شما میگوید که خود را خیس یا کثیف کرده بلافاصله او را به توالت ببرید و حرفش را نادیده نگیرید.او را برای اینکه این مطلب را به شما گفته تشویق کنید.
اگر کودک بتواند فرق بین خیس و خشک بودن پوشک وتمیز و کثیف بودن را تشخیص دهد مرحله بسیار مهم و کلیدی را پشت سر گذاشته است.
بانو
26 خرداد 92 13:22
آفرين به اين مادر نمونه... ولي ايكاش من اين نكته ها رو ميدونستم ... اما اشكال نداره از ديروز كه خوندم شروع كردم ... همون كه گفتي بنا به سايز ميگي كوچولو برو خونتون ... هههههه بااينكه كلي خنديدم ، ولي خيلي بدرد بخور بود و جالب ... مرسي كه تجربياتت رو به اشتراك گذاشتي

عزیزمی بانو جان
کلا اگه بخوایم مثبت بهش نگاه کنیم پروژه خنده داریه....ولی واقعا صبر میخواد...هههه خوشحالم بدردتون خورد...مکالمه های ما توی دستشویی واقعا شنیدنیه...ههه من ک مشغولم و مبین جدی....بقیه ک شنونده ان کلی میخندن...
ایشالا خوب پی بره.

مامان آراز
26 خرداد 92 14:02
هزار ماشالا به مبین و مامانش که این دوره رو هم با موفقیت تموم کردید-واقعا صبر میخواد
من به سفارش تو شورت عینکی-برجسب و لگن رو خریدم ولی هنوز آمادگیشو نداره آراز
کلی خندیدم به خنده های 12 شب و جیش رو اپنمن به شخص؛ تو اون دوران همه فرشارو جمع خواهم کرد-سختم میشه هی بشورم


ممنون زاهده عزیزم
چه خوب که خریدی...مبارک باشه
اره این ماجراها بعدش خنده داره ولی اون لحظه واقعا کفر ادمو در میاره...خخخخخ
بنظرم اب کشیدن فرش خیلی اسونتر از سرامیک باشه...موفق باشی عزیزم

مامان آراز
26 خرداد 92 14:04
بازم باااااااااریکلا مبین



هدی جون آخه چطوری پیش مبین جیش میکنی؟من نمیزارم اصلا با من بیاد توالت



خجالت میکشم خووووووووووب

تا حالا منو لخت حتی تو حموم هم ندیده-

من خیلی حساسم رو این موضوع فک میکنم میفهمه




زاهده منم همینطور و کلا معتقدم به عفت و حیای چشم ...مخصوصا ک پسر هستن.
زاهده بیا دوباره همین پست پایینش توضیح میدم...



هدی وسید یاسین
27 خرداد 92 2:25
هدی جونی خوندم!ماشلا به مبینم که این قدر اقا بوده!
من متاسفانه یه دفعه مرحله اول رو فاکتور گرفتممممممممم!!!!!!
یهویی یه روز باز
ذاشتمش دیدیم هر یه ساعت میبرمش موفقم!ظهرم بدون پوشک موفق بودم!
اما متاسفانه اصلاااااااا اعصاب اینکه دور بور خونهخرابکاری کنه رو ندارم!سرش داد نزدم اصلااااااا اما مطمتئنم یاسین از برخورد سریع و عکس العمل های من میفهمید که چی شده!
این بود که روندش منفی بود!
با گذشت 10 روز به جای بهبود بد تر میشد!
اما الان از وقتی دوباره پوشک شده !پیپی رو تا انجام میده اطلاع میده !در صورتی که قبلا این طور نبود!
حتی امروز برای اولینب را گفت ورفتیم تو دستشویی!
حالا میخوایم یه هفته دیگه هر دوساعت ببرمش دستشویی وبعد 30 دقیقه باز و بعد پوشک!
چون واقعا بدون پوشک نمیتونممممممم!نمیتونم!!!!!!
این طوری هم خیال خودم راحت تره وهم اون ارامش بیشتری داره!
نظرت چیه؟ بعدم منم سوال زاهده رو دارم به منم جواب بده!


هدی جان این روش هم خوبه...
ولی کلا خودتو اماده کن که هروقت این دو سه روز تموم شد باز گذاشتی کامل...بازم باید توقع خیس کردن خودشو داشته باشی...
کلا این قضیه خودشو خیس کردن یا پی پی تو شورت رو برای خودت حل کن هههههه ریلکس تر با قضیه کنار میای
ولی اینکه اعلام میکنه که پی پی کرده خیلی خوبه ....
ایشالا موفق باشید هردوتون.
اون قضیه رو هم تو همین پست پوشک گیزون توضیح میدم فکر کنم برای همه سواله...خخخخخخ
زاهده بیا اینجا....ههههه

مامان آراز
27 خرداد 92 15:03
خخخخخخخ هدی کاملا خوب توضیح دادی-ممنون-ازتمام جهات گفتی

ولی اگه کنجکاوی کرد چی؟ببنیه از کجا میاد؟باور کن آراز دست بردار نیست
دیروز بعد اینکه پست رو خوندم از بابای آراز خواستم که این کار رو به آراز اون نشون بده-حالا ببینیم چطور میخواییم یادش بدیم-ممنون از توضیح کاملت

خداروشکر مورد قبول بود...ههههه
راستش ما برای مبین توضیح دادیم که چقدر اون قسمت خصوصیه...و همسرم خیلی تاکید کرده براش...جوری ک بعضی وقتا باید راضیش کنم تا بشورمش...هی میگه نگام نکن..روتو اون ور کن...خودم میشورم...دست نزن بهم عیبه...خخخخخ
حالا بیا بهش توضیح بده من مامانتم!
بساطی داریم
موفق باشی.
مامان طاها
28 خرداد 92 13:38
ووووووواااااااای خدای من تجربیات مادر نمونه اینجاست و ما تو گوگل دنبال راه حل میگردیم.
هدی جون اگه میشه به منم رمز بده شاید منم بتونم از عهده اش بر بیام.

شرمنده ام میکنی مریم جان ...تو لطف داری
حتما...
مطمئن باااااااش طاها همکاری میکنه...اقا میشه ..ببوس روی ماهشو
neda
28 خرداد 92 18:22
afarin madare sabooro nemoone
fadaye mobin besham ke enghadr agha shode
beboos rooye mahesho


ممنون ندا جان...
ایشالا موفق باشی...ببوس رادوین آقا رو...
سپید ماما علی
29 خرداد 92 12:07
ماشاءاله به این صبر و حوصله
منم با حرفت کاملا موافقم به نظر منم باید هم مادر و هم بچه آمادگیشو داشته باشند..

خیلی خیلی مطالبت مفید بود... ممنون دوست جون

ببوس اون پسمل مو طلایی بدون پوشک رو


خوشحالم مفید بود برات...
ایشالا براحتی پهلوون علی رو بگیری...
به وقتش..هردوامادگی داشته باشید
موفق باشی عزیزم

سعیده
30 خرداد 92 9:12
ممنون عزیزم بابت اینکه وقت گذاشتی و جوابم رو دادی...........سعی میکنم راهایی که گفتی امتحان کنم ببینیم چی میشه

ایشالا موفق باشی سعیده جان
فقط عجله نداشته باش...موقعش ک بشه خودش خودجوش نشونت میده....
موفق باشی

يلدا مامان شاينا
31 خرداد 92 10:15
مبارک باشه بزرگ شدن این مرد کوچک زیبا ممنون میشم رمزشو به منم بدی بوسسسسسس
نسرین مامان بردیا
31 خرداد 92 17:45
مرحله ی سختی رو پشت سر گذاشتین... در حد و اندازه ی فتح اورست...موفق باشین...
من هنوز شروع نکردم... کلا تنبلیم میاد و هی میگم از هفته ی بعد شروع میکنم... بردیا با کاراش و جدیدا با دستشویی رفتناش و عکس العملش نسبت به جیش و پی پی داره بهم میگه مادرررررررررر منو از پوشک بگیر لطفا... ولی من همش به خودم تلقین میکنم که فعلا آمادگیش و نداره!!!

اورست...ههههه
نسرین جدی بگیر پسر شیرینم رو...
اگه امادگی داره بهش اعتماد کن....
شروع کن حوصله اشم میاد...
منم نداشتم باور کن قصدم دوسال و نیم بود...یعنی دقیقا اخرشهریور...
موفق باشی عزیزم

مامان آراز
2 تیر 92 12:05
چه خوب که با توضیحاتتون قانع میشه

کم اتفاق میوفته آراز حرف گوش کنه-روی کارای خودش خیلی تاکید میکنه تا انجام بده

متعجبم که مبین چه خوب گوش میکنه-

به هر حال ممنون دوستم بابت پاسخ به سوالاتم-ایشالا که ماهم گوشک گیرون راحت و خنده داری داشته باشیم
هنوزم به خنده 12 شبتون میخندم خخخخخخخ


اره شکر خدا...البته گاهی لجبازی هم میکنه....
ولی قلقش دستم اومده...

هههه خیلی حال داد...منتظرم همچین پستی رو تو وب اراز ببینم
مونایی
3 تیر 92 14:32
ممنون هدی ، عزیزم ...

به خاطر وقت و حوصله ای که به خرج دادی و نوشتی .
1 بار خوندم ، و مثل همیشه عالی بودی ، هم خودت هم اون فسقل شیرین زبونت ...

انشالله به وقتش دوباره میام و می خونم و سوال می پرسم ازت ...

قربانت...
دقیقا خوب کاری میکنی...به وقتش!
میدونم بهرادت عالی پیش میره..
موفق باشی.
شادی
24 تیر 92 18:07
هدی چقدر مو به مو نوشتی ، ممنون .
خسته هم نباشی .

اگه سوالی پیش اومد ، میپرسم ازت
بازم ممنون .

و افرین به خودت و پسر شیرین ت .


اره شادی دیگه کم مونده بود...هههههه
در خدمتتم هر وقت سوال داشتی بپرس...
قلبون دخترک بهاری ک میخواد بی پوشک بشه....
فاطمه
30 تیر 92 3:00
عزیزم میشه رمز از پوشک گیرون رو بهم بدی. منم میخوام دخترم رو از پوشک بگیرم. راهنمایی نیاز دارم


کاش یه ادرس برام میذاشتید..با کمال میل...
مامان امیرحسین
6 آذر 93 18:33
دوست خوبم هدای مهربون ممنون از اینکه تجربه ات رو در اختیارم گذاشتی با اینکه خیلی میترسیدم ولی منم موفق شدم مبین نازم رو ببوس منم
مامان هدي
پاسخ
اووووه اقای بی پوشک....به به ببوسش...من ادرس وبت رو گم کردم اگه اپ میکنی بازم برام بذار