قدم...
ان کس که قلب خاکی اش را سنگفرش قدمهایت میکند...
" منم "
مبارکت باشد
نمیدانستم اینقدر لذت دارد....
لذته روز تولدت را برایم تداعی کرد...
هرقدمی که برمیداشتی با ارامش بود...دستت را از میز جدا نمیکردی و ارام جابجا میکردی
فقط به رسیدن به هدف فکر میکردی،
افتادن برایت مهم نبود،
و بالاخره میز را کامل دور زدی....
با هر قدمت شکر کردم بزرگم را برای این نعمت....الحمدلله
تو قدم های کوچک برداشتی و من باهر قدم برایت ارزوهای بزرگ کردم
و با هرقدمت خودم را محکم تر کردم...برای بزرگ تر شدنت...بالندگی ات پیاپی ماه دلم
پسرم ؛ امیدم
قدمهایت محکم...راهت درست...
ماشاالله.....تو همان کوچک دیروزی...
بابایی ازت فیلم گرفت...و شوقی داشت توصیف نشدنی...
خدای مهربانم...مهربانترینم...مراقبش باش...میدانم هستی..ایمان دارم...اما دعایم به خودم ارامش میدهد...چه کنم مادرم...
وباز هم شکر برای مادر بودنم