کاشکی میشد بهت بگم...
کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم....
جان دلم ؛ مبینم
چند شبه اگاهانه صدام میزنی...ماما
پشت هم تو خونه میگی بببب باباب ببااببب....ولی وقتی منو میبینی یه مکث ناز میکنی یه لبخند خوشگل...من فدای دندونات بشم...و میگی ماما؛
صدای تو زیباترین ملودی که تا حالا شنیدم...ظریف...ارام...خوش اهنگ
وای که نمیدونی چه حسی دارم...میخواستم مطمئن بشم منو صدا میزنی...شدم...جون گرفتم...عاشقتر از پیشت شدم
چرا اینقدر وابسته ی بودنت شدم...؟!حتی وقتی خوابی...دلتنگت میشم
هربار صدام میزنی....نمیدونی چه میکنی بامن...یه هیجان توصیف نشدنی...مثل وقتی ترن هوایی سوار میشم...
نمیدونم این هیجان همیشگیه؟؟کاشکی باشه...
اشتیاق تو برای رسیدن به من ؛ دیوونه ام میکنه...بخدا فقط جیغ نمیزنمممم...
هر بار نگرانی از نبودن من رو, که تو چشمای مهربونت میبینم...و ماما گفتنت...تلاشت برای رسیدن به من حتی اگه فاصله 3-4 متری باشه...چال گونه ات...
می ایستم...درجا...میخوام که بیای...میخوام تلاشت رو ببینم..میخوام کیف کنم
بعدشم لذت بخشه ؛ میرسی و بغلت میکنم و بوسه بارونت میکنممممم اخ که بوسه از زیر گردنت چقدر میچسبه...هم بوسیدنه و هم بوییدن...اخه تو هم خوشت میاد عزیزکم...لبخند میزنی و چشماتو ناز میکنییییی
با تو دارم به همه ی ارزوهای مادرانه ام میرسم...هزاران بار شکر
دیشب تو ماشین بابایی رو میخواستی...گفتی بابا ...خیلی واضح و قشنگ...من پر شدم از احساس...و جواب بابا فقط همین بود و بس....جان بابا.
همون موقع خدا رو شکر کردم...تو دلم باهاش کلی حرف زدم...برای تو , برای بابایی برای همه چیز ازش تشکر کردم
داده هاشو منت و نداده هاشو حکمت میدونم...
من فدای تو که وجودت باعث حس نزدیکی بیشتر از پیش من به خدا میشه...
دو روز دیگه 8ماهه میشی و من شاکر....باز هم برای مادر بودنمممممم
تمام تلاشم رو میکنم مادر خوبی باشم برات....نمیدونم دیگه..؟!!
کاشکی میشد بهت بگم چقدر از داشتنت از بودنت از شیطنت هات از شیرینکاریهات از....
از بوی نفس هات خوشحالم ...
باش برایم تا همیشه..دردونه ی من
این پست عکس دارد...
خدایا شکر ببخش به ما امانتت را