مبين مبين ، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

داداش

1392/6/4 16:57
نویسنده : مامان هدي
697 بازدید
اشتراک گذاری

سبحان المبین

_مامان داداشِ من تووووو؟ (کو؟)

_شما که داداش نداری پسرم

_دارم..داداشم تووووو؟

لبخند می زنم..نمی دانم چه در سرِ کوچکت می گذرد..بزرگ مرد!

می دوی سمت جغد های چوبی...هر دو را برمی داری...نشانم میدهی..

_ببین مامان ..این داداشِ اینه! اینم داداش اینه! داداش من توووو پس؟

هیچ برای گفتن ندارم...گویی مغزم ریست شده است!!!

خودت جوابم میدهی...

_من داداش دارم...شهاب! دایی شهاب داداشِ منه! دیدی من داداش دارم!

آخ قلبم....من فدای تمـــــــــــام بودنت مبین!

جغدها را بر میداری....می دوی پی کودکانه هایت...من هم باز سفره ی آرزوهایم را پهن می کنم....

صدایت می اید...داری با همان دو داداش جغدِ چوبی بازی میکنی..به جایشان حرف می زنی و تغییر صدا می دهی..

_داداش...اینو میخوری...

_بله داداش...دیدی دارم میخورم

_داداش نترس

_باشه بدلم تُن داداش

و...

برایتان دعا کردم...برادرانه...پشت هم باشی تا همیشه ....تو ، پسرم ، عزیزترینم...و محمد شهاب داداشِ جانمان!

و تمام توکلم به همان خدایی است که به او سپردمتان.

+این روزها هر دوتایی که شبیه به هم هست را میگویی اینا داداشن..این داداش اینه..اینم داداش این!

+این روزها می دانی..من خواهرم! نمی دانم از کجا..ولی گاهی خطابم می کنی خواهر! مامان خواهر!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان علی اصغر
5 شهریور 92 12:20
ای جونم... عزیزم
خوب هدی جون واسه مبینمون یک داداش بیار - بچه تنهاست داداش میخواد




چشم...ایشالا...
اقا دستور فرمودنت
سعیده
5 شهریور 92 12:36
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
هدی این اسفند از دستت نیوفته برای این شیرین زبون


به روی چشمممم
مهدیار خوشنامت رو ببوس
صدف
5 شهریور 92 23:24
جوووووووووووووووووون
اخطار اول صادر شده هدی جونم . زودی باش دست بجنبون تا کار به اخطار دوم نکشیده
خدا حافظ این دو تا بزرگ مردهای کوچیک باشه حتما تا همیشه پشت همن


دقیقااااا
یه اخطار داداشی!
چشم صدف جونم
چقدر خوشحالم یه دل سیر دیدمتون
مامان بهادر
7 شهریور 92 17:26
هدی زودی دست به کار شو
مبینم داداش میخواد الهی فداش بشم
همیشه برای مبین اینده روشنی ارزومندم
شک نکن که مبین تک تک


ای بابا این پسر چقدر حرفش برو داره..هههه

قربون مهربونیت...
منم بهترین ها رو برای دردونه ات ارزو میکنم..زندگی اش مثل لبخندش شیرین و بی نظیر
زهرا(مامان پارسا)
8 شهریور 92 15:34
عزیزمممممممممممم

قربونت برم که داداش داری. قربون فهمت که فرق بین خواهر و برادر رو کشف کردی. دردونه ی باهوش.

ما که هنوز شما رو ندیدیم خانوم؟! ماه رمضان تموم شد و بعدش هم. افتخار بدین.


ممنون زهرای مهربون
خیلی مشتاق دیدنتونم
ولی میدونم کارمندی و اخر هفته وقت آزاد داری
باید تهران باشم تا اخر هفته قرار بذاریم منم که هنوز اثاث کشی نکردم...یکمی سختمه اخر هفته!
ولی هر روزی توی هفته بگی یه جا قرار میذاریم...

ببوس پارسا عشق موفرفری منو
مامان طاها
9 شهریور 92 9:35
ای جونم خاله قربون اون زبون شیرینت بره.
خوب مگه چیه پسره گلمون داداش میخواد.
و هدی جونم مجبوره که دلشو نشکنه.
مگه نه؟؟؟؟؟



چشممم
یعنی مبین با این همه خاله که پشتش ان دیگه غم نداره...
ممنون مریم عزیز
مامان آراز
10 شهریور 92 8:18
عزیزم مبین جون

هدی به فکر داداش باش خوب-


چشممممم
هانیه
12 شهریور 92 14:57
مامان خواهر! دیگه وقتشه ها مبین داداش میخواد!


چشم خانوم دکتر خواهر
ملیحه مامان پریا
12 شهریور 92 19:44
ای جونم داداش میخواد خو


خووو بخواد
سپید مامان علی
13 شهریور 92 8:58
ایشالا این دایی و خواهر زااده که مثل داداش هستند همیشه پشت و پناه هم باشند....
اما هدی جون شهاب جونی جای خود باید یک فکری به حال مبینم بکنی هااااااااا.. اینجوری نمیشه


ایشالا
چشمم اونوقت اکه خواهر شد چی؟
صوفی مامان رادمهر
13 شهریور 92 17:27
ای جونم شیرین زبون...هزارماشالله به عقلت پسر... اومدیم و دومی دخمر شد اون وقت باید بری تو کار سومی اگه اونم دخمر شد دیگه مشکل خودته هدی جون پسرمون داداش می خواد


یه تیم راه بندازم که آقا داداش میخواد
پس این شهاب چکارس اونوقت
برای این موقع ها خوبه دیگه
مونایی
14 شهریور 92 2:26
عزیز دلم که داداش می خوای...

شک ندارم دایی شهابت مثل داداشه برات، یه داداش محکم و دوست داشتنی...


ان شاالله...یه داداش محکم!
سپید مامان علی
18 شهریور 92 13:50
عیب نداره اگه خواهرم هم شد دلسوز داداشش میشه اما اگه ناراحتی اینقدر نینی بیار تا پسر بشه...


جــــــــــــانم ..دخترم
خاله ندا
25 شهریور 92 1:57
جوووووونم داداش کوچولوها


اون هاااا چسبید!
شادی
7 مهر 92 15:37
فدای دل کوچیکت بشم که داداش میخواد ...


داداشش اومد دیگه....
شهابی