سید الکریم
هوالمبین
یا سید الکریم
٤ سال بود ندیده بودمتان...سر روی شانه های پدرانه تان نگذاشته بودم...دلم برایتان پَر می زد...منتظر بودم دعوتم کنید...
دلم می خواست این بار با مبین ام شرف یاب شوم...
با پسرم ، دردانه ای که حرفش را برایتان می زدم...کودکی که جزو آرزوهایی بود که برایتان می گفتم...یادتان می آید؟؟!
چه مهربان طلبیدید...
دیدید شوق و ذوقم را...دیدید چه کودکانه انتظار صبح را کشیدم...
صدای قلبم را می شنیدید...وقتی با مبین باز در همان صحن باصفا و ساده تان قدم گذاشتم..
چقدر به جان دلم چسبید...ببخشید اگر پرحرفی کردم...ناگفتنی های این ٤ سال سنگینی می کرد...
سبک شدم...
دیدید مبین ام را....دیدید چه معصوم است..همان است که می خواستم...دیدید؟ بیمه اش می کنید آقا جانم؟
ممنون...که هنوز مرا لایق نگاهتان می دانید...
باز هم بخواهید تا بیایم...از دلم که خبر دارید
السلام علیک یا شاه عبدالعظیم حسنی.....ارادتمند شما...هدی مامان مبین.
خدایا شکرت.
أما إنّک لَوزُرتَ قَبرَ عَبدِالعَظیمِ عِندَکُم کُنتَ کَمَن زارَ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السّلام.
بدان که اگر قبر عبدالعظیم را در شهر خودتان زیارت کنی، مانند کسی هستی که حسین بن علی علیه السّلام را زیارت کرده باشد.
دعا گوی همه بودم....همـــــــــــــه!
ممنون بی بی نوال....خاله ندا...زینب...مامان سمیرا.