مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

نی نی خونه ی ما

1390/9/30 11:16
نویسنده : مامان هدي
496 بازدید
اشتراک گذاری

پسر بهاری من

هستی و با بودنت هرلحظه رو برامون بهترین,ناب ترین...شیرین ترین بیادموندنی ترین لحظه میکنی

هفت ماه و ده روزه ی من

درست 2روز مونده به 7ماهگیت سینه خیز رفتنت سرعت پیداکرد...لذتی داره دیدنت

وقتی نخوای بغل کسی بری و بشناسیش دستایی که به طرفت گرفته شده رو میگیری و لبخند تحویلش میدی...یعنی دوستت دارم ولی الان نمیام بغلت....و عمه چقدر از این حرکت تو و تفسیر من خوشش اومد..بغل کسی هم که خوشت نیاد که.....!

واضح به من میگی *ام ما* با مکس,امممم ما...عاشقتمممممممم مامان...جواب من همیشه جونه مامان

داری بابا گفتن رو تمرین شدید و سخت میکنی و تمرکزی داری رو گفتنش...هر روز ...افرین به پشتکارت..بابایی هم ذوقی میکنه دیدنی و باهات تکرار میکنه بابا...خونه رو پر میکنید از بابا گفتن

بابا برات اسطوره است...وقتی میاد فقط نگاهت به باباییه و خوب همه ی کاراشو کنترل میکنی...لیموشیرینی باهم میخورید دیدنیییی

دیگه تو تخت پارکت امنیت نداری اخه از لبه هاش میگیری و بلند میشی!!!

قاشق؛ باید باهاش اهنگ بزنی...میکوبی تو بشقاب یا کاسه خداروشکر پلاستیکه

هرچی بهت میدم از این دست به دست دیگه ات میدی و خوب نگاهش میکنی و این یعنی کنترل روی دستای کوچولوت خداروشکر

مامانی این لپ تاپ چی داره که اینقدر بهش علاقه مندی؟؟زود میای و همه دکمه هاشو میزنی و مخصوصا دکمه ی روشن و خاموش کردنش که یه چراغ کوچولو داره...یهو خاموش...........!

فدات بشم که یاد گرفتی اشیا رو میکوبی...اسباب بازی...قطره اهن...و لیوان و...به هرجاهم باشه اشکال نداره مثلا دیشب تانک کوچولوت رو میکوبیدی به صحفه لپ تاپ!!!

مامانی پرخطر شدی هاااا...سه راهی یه چراغ قرمز کوچولو داره و تو زود خودتو میرسونی و ....برات محافظ گذاشتیم...

میری لای مبل ها و نمیتونی دور بزنی برگردی...

سفره ی ماهم که عزیز دل توست...فدای سرعتت نفس زدندنت تلاشت

برات یه شعر میخونم مثل یه پسر خوشگل و متین ذوق زده میشی و لبات رو جمف میکنی فدات

چهاردست و چا میشی وخودتو به جلو پرت میکنی و بخوای میتونی یکی دوقدم بری

بابا میگه یا الله دست بده....میدی فدای دستای کوچولوت

هر وقت میخوام پوشکت کنم باید کلی اسباب بازی هم برات بیار تا فرار نکنی وروجک

بابا رو حسابی گاز میکیری با دوتا دندونت و بعضی وقتا قصدت خوردنشه؟؟!!

برات دس دسی..بای بای...سلام...اتل متل میخونم فقط نگاه میکنی با دقت!!!

اسباب بازی های حرکتی و باطری دارت برات مهم شده و کلی با اسبت با بابایی خندیدی میمیرم برات

تا نماز میخونم زود میای نه برای مهر...برای چادر نمازم...دوسش داری میای پایین پام میگیریش اواز میخونی

گلوت گرفته و صداتو میلرزونی و خوشت میاد و ما رو هم بی نصیب از اوازت نمیذاری عاشق صدای نازتم

به لباسها خیلی توجه میکنی کلا دقتت بالاست..عمه برات بشکن میزد به انگشترش نگاه میکردی نه بشکن

عاشق پا شدی و خودتو میرسونی و قصد خوردن داری

میگم باباییی بیااااااا زود راهرو رو نگاه میکنی...قربون چرخش گردنت

یه گربه ی کوچولوی پشمالو دارم ازش خوشت نمیاد ولی به روی خودت نمیاری

باهم میریم تو اشپزخونه و من کارامو میکنم و تو تو بغلمی و یهو یه صدایی میاد تق...پشت سرم همه چیز رو میکشی و میندازی

لیموشیرین خوررون فقط با باباییییییی دوتا  سه تا بسه بابا...

با بابایی فیلم میبینی و دستت رو روی پای بابا میذاری و بابا کیف میکنه و شلوار پوشیده یهو گازش میگیری هیجان میدی؟؟!!

ناز میکنی برامون به شدت و گریه ی الکی بلدی بدون اشک!!!میکشیمممممم

بابا باید بلندت کنه تا ویارت به گرفتنه توپک بلوری لوستر بخوابه

وقتی چیزی از دستت میافته خیلی پایین رو نگاه میکنی و دنبالش میگردی کاراگاه من

دیروز رو موتوری که نجمه جون بهت داده نشستی و کلی خودتو گرفتی مامانی

اتاقت رو خیلی خیلی دوست داری و وقتی میخوام پاهاتو بشورم از جلوی اتاق رد میشی فکر میکنی میخوایم بریم بازییییییی

شیر خوردنت هم هنوز به روشی شگفت اوره که هرکی میبینه یه چیز میگه ولی همه خوششون میاد و البته متعجب میشن قربونت برم

گه زیرسرت بالش باشه از حالت خوابیده خودتو با کمک دستات میشونی و من چقدر کیف میکنم

وقتی میخوابی نفسم معصومیتت دوبرابر میشه و دلم برات تنگ میشه

تو خواب کلی غلت میزنی و حرکت میکنی و اگه به یه جای دو در سه نیاز داری مامانی اگه نتونی غر میزنی و تو خواب گریه میکنی...عاشقتم خیلی دوست دارم بشینم و غلت زدنت رو تو خواب تماشا کنم

از پتو خوشت نمیاد مگر سبکه سبکه سبک

دیشب منو ترسوندی برای اولین بار !!!اومدم تو اتاق ببینم خوابی یا نه دیدم تو تختت اروم خوابیدی اومدم روت رو بندازم دیدیم دوتا چشم سیاه داره منو نگاه میکنه و یه متر پریدم و تو متعجب از من...کوچولو

میز ارایشم مال تو!!!همه رو بهم میریزی و کیف میکنی و منو تو اینه میبینی و میخندی و بعدش برمیگردی و خودمو میبینی و دوباره میخندی...عشقمی

موبایل منم مال تو!!!

کنترل ها هم مال تو

تلفن...سیمش...دکمه هاش...همه مال تو!

دستمال کاغذی و کاغذ...اینام مال تو!!!

زندگیمم مال تو.

شیرینی مثل عسل...خود عسلی...نفسی...برام بسی

از وقتی گرمای نفست تو خونه امون هست هر لحظه منتظره اتفاقی نو از سوی تو هستیم

ممنون پسرم

لحظه هامون پر از حضور نازنینت

خدایا ارامش و سلامتی مهمان همیشگی خونه ی ما باشد

آمین

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

سمیرا مامان آنیتا
30 آذر 90 11:18
مبین مهربونم ، اولین یلدات مبارک گلم


ممنون خاله سمیراااااا
اولین نفری که به من تبریک گفت
خاله نفس
30 آذر 90 13:23
و پاییز ثانیه ثانیه میگذرد

یادت نرود

اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد

یلداتون مبارک


ممنون زیبا بود
ارزوهای خوب برای خوب ترین
صوفی مامان رادمهر
30 آذر 90 13:23
عاشق خوندن متنای زیباییم که می نویسی... با کلی کیف می خونمشون... خدا مبین رو برات حفظ کنه... هزار ماشالله روز به روز شیرینتر داره می شه


ممنون صوفی همیشه مهربونم
خدا رادمهر عزیزم رو شاد و سالم نگه داره همیشه...امین
الهه مامان گلسا
30 آذر 90 14:44
سلا نفس خاله
فدات بشم که اینقدر زبر و زرنگی.اینقدر دقیقی ،ماشاا...
یلداتون هم مبارک



ممنون خالههههههههه گلسا رو ببوس
خاله ندا
1 دی 90 1:04
مبین ما ایییییییین هممممممه کارای دشند دشند میکنه و ما بی نصیب از لذت دیدنش و بالندگیش
ولی به جاش با خوندن وصف مامانیش از کاراش ماهم لذت میبریم
قربونت برم اینهمه بزرگ شدی باورم نمیشه اینقدر شیطون شده باشی کوچولوی ارومم


خاله ی خوبم مهربونیت قشنگه میام اونجا بیشتر شیرین کاری میکنم
افسان
1 دی 90 9:56
مبین جوونم یلدات مبارک عزیزم.....
هدی جوون اگه دوست داشتی وبلاگ امیر علی رو هم لینک کن ممنون....


ممنون با افتخار لینک میکنممممممممم
مامان رانيا
1 دی 90 12:28
همه زندكي مال اين عسلهاست


مرسی
سپید مامان علی
2 دی 90 11:57
هزار ماشاءالله فسقل خونی شما چه کارهایی میکنه
بابایینوش جونت
فرار کردن موقع تعویض پوشک عجب حالی میده



به مبین حال میده به من نهههههه
ممنون
خاطره مامان بردیا
2 دی 90 15:26
پسمل کوچولوی خوردنی چقدر کار بلدی بکنی.. آفرین عزیزم