مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

دل گرم ...

1392/5/26 19:36
نویسنده : مامان هدي
548 بازدید
اشتراک گذاری

یالطیف..

لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد ، دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
 های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست
و آبرویم را نریزی ، دل
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است...

این حال و روز من و توست...همین الان که منتظرِ آمدنِ بابایی هستیم بعد از دوشب و سه روز

راستی!

منِ ترسو....برای اولین بار دو شب بدونِ مَردم تنها ماندم...میدانی دلیل اش چه بود...

دلم به بودنِ تو گرم بود....به مَرد بودنت..به هم زبان بودنت...به نفس هایت...به تویی که عطرِ جان میدهی و بس!

خدا ممنون که این دو شب ، تو نفر سوم خانه ی عشقِ ما بودی...حس ات کردیم...

الحمدلله...شکرالله

_سلام بابایی

_خوبی سلامتی..

_من اینجام..خونه ام...پیش مامان هدا

_خوبی تچایی پس چرا نیومدی ...اداره ای هنوز؟!

_با امین رفتی؟

_بابا من اینجا تهنام....زود بیاد دیلم برات تند شده!

_بابا برام بستنی بخر...

_میخوام بیام پیشت الان لیباس میپوشم بیا....

_بابا پایینی...درو باز تونم؟

_بابا حسین من دیشب دریه تردم برات!

_بابایی تاری نداری...خدافظ

این گوشه ای از مکالمات شیرین ات با بابایی ات بود...با امین دوست بابا که طلبکارانه حرف میزدی ...شاید فکر میکردی دلیل نیامدن باباست...!

پارک...دوچرخه سواری...زیارت شهدا...بازی و اندیشه...کیک پزون...برنامه های ما برای این سه روز بود...فدای بودنت...برای من کامل بودنت...فدات.

ماشاالله

شاکرم تو را خـــــــــدا...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

نسرين... مامان برديا.
27 مرداد 92 2:24
اول تبريک به خاطر پيدا شدن محمد طه عزيز...
بعد هم ببوسين مبين عزيز رو که انقدررررر آقا شده...


خداروشکر..
چشم حتما
مامان علی اصغر
27 مرداد 92 12:00
وای دل منم گرم به پسرم... به مرد خونم این خیلی خوبه که ما یک مرد کوچیک توی خونه هامون داریم
ببوس مرد خونه ات رو


خیلی خوبه..خیلی..
دلت همیشه گرم ...
سپید مامان علی
28 مرداد 92 9:06
ای جونم که اینقدر ناناز با بابا جونت حرف میزنی... ایشالا همیشه بابا جونت پیشتون و سایش بالای سرتون باشه
هدی جون ببوس مرد کوچک خانه سراسر از عشقتان را


ممنون برای دعای مهربونت خدا مردهای زندگی ات رو برات نگه داره
زهرا(مامان پارسا)
28 مرداد 92 11:42
عزيز دلم مهربون پسر مرد كوچولو.

ايشالا سايه مامان و بابابالاي سرت باشه قربونت برم.


ایشاااااالا..
مونایی
29 مرداد 92 20:54
هدی، عزیزم...

انشالله همیشه جمع 3 نفرتون پایدار باشه...
تو دیگه غم نداری با این دو تا مرد...


ایشالا...
ممنون از همراهی ات...
ممنون از همیاری ات...
ممنون از مهربونی ات...
برای این دو شب و سه روز!
هاله
30 مرداد 92 2:18
قربونش که از حالا جای خالی باباشو پر میکنه!


اره فداش بشم...
مونایی
30 مرداد 92 13:51
کمترین کاری بود که می تونستم انجام بدم، برای تو که مثل خواهری برام.


برای من بزرگترین کار..بامعرفت!
صدف
30 مرداد 92 15:06
هزار مشالا به این گل پسر که مردِ خونه بوده



شادی
4 شهریور 92 15:02
چقدر دلتنگ شدین مادر و پسر .
خداروشکر برای وجود مرد کوچکت هدی جان .
شکر برای مهربونیش ، ببوسش .

ایشالله که خانواده ی 3 نفره تون جاوید !


خیلی...خیلی
سخته خونه ی بی مرد سخته!
آمین برای دعای مهربونت
مامان آراز
10 شهریور 92 8:52
شوخی نیستاااا

واقعا یه مرد داریم تو خونه ولی سایزش کمی کوچولو هههههههههههه


شوخی نیست اصلا!
خاله ندا
25 شهریور 92 2:03
مرد کوچک همیشه مواظب مامانی باش


چشم خاله ندا جونم