شنگول و منگول!
یا کریم...
**شنگول و منگول** جزو جدایی ناپذیر لیست قصه های هرشبمان است...خوب گوش میدهی....با دقت!
گاه همراهی ام میکنی..._تق تق تق..._تیه تیه در میزنه..درو با لَندَر میزنه؟
چند شبی است....
وقتی به اینجایش می رسیم که ؛
_بزغاله ها گول خوردن و در رو باز کردن...
میان کلامم می پری و میگویی :
_بوسشون تَرد!
_چی مامان؟
_آ آ دورده مِهبَونه...بوسشون تَرد!
به خواست تو داستان **شنگول و منگول** به آنجا ختم میشود که آقا گرگ مهربان..بعد از باز شدن در خانه..بزغاله ها را بجای خوردن به پارک می برد...و حسابی برایشان خرج میکند و رستوران و پیتزا ....تا وقتی برمیگردند خانه....و تحویل خانم بزبزقندی که تازه از صحرا برگشته میدهد و با دلی مهربان وتنگ بزغاله ها را می بوسد و می رود....
گاه دیگر سوال و جواب نداریم...از همان اول اینقدر میگویی_ بوسشون تَرد!!!! که...
تا خانم بزبزقندی میرود و آقا گرگه در می زند...بزغاله ها چون منتظرش هستند خوشحال و شاد در را برای گرگ مهربان باز میکنند....وادامه ی ماجرا....که چیزی جز مهربانی و دل رحمی و مسئولیت پذیری گرگ نیست !!!
خیالت آرام می شود....که گرگ مهربان است...که بزغاله ها خوش اند...که بزبزقندی دیگر غصه نمیخورد...من فدای لبخندت مبین!
خلاصه...که شما هم میتوانید ورژنِ مبینی شنگول و منگول و گرگه مهربان را کپی کنید..آزاد است!
خـــــــــدا ، ببین چه پسر مهربانی دارم...چقدر رئوف است...بوی تو را می دهد....دلِ خورده شدن بزغاله ها را هم ندارد...دلم بی تاب فردایش است...نکند مهربانی اش را نفهمند ، نفهمان!
خــــــــــدا فردایش را به تو می سپارم...از شر گرگ ها در امانش بدار....
آمین.