مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

کارگردان

1392/3/31 19:17
نویسنده : مامان هدي
425 بازدید
اشتراک گذاری

وجودم...

بازی هایمان رنگی دیگر گرفته...

خودت کارگردان می شوی....و من بازیگری که منتظرِ نقشِ پیشنهادی....

فدایت می شوم آن دم که می گویی...مامان بیا باسی کنیم....من آ آ ی صادعیم....تو مبین توچولو...بیا ..

و خانه ی عشقمان می شود مغازه ی کوچکِ‌ آقای صادقی و تو ...

_ این چنده آقای صادقی.... _ هفت تــــــا... _ ماست هم دارید؟ _ بله اونداست تو یخدال! بردار!

آقای صادقی نباشی....مامان یا بابا می شوی...

_مامان من بابا مبین ام...تو مبین ! _ بابا مبین من جیش دارم.... _آفرین پسرم بیا ببلم بریم دسدویی...

_مامان من مامان هدام... _ مامان هدا  _دونم؟!  _چی بخورم...؟ _صَب تون الان با هم تِ یت  می پَسیم! باشه؟

و گاهی که مشغولِ خودم هستم....با یه پیشنهاد شیرین منو از خودم بیرون می کشی و باز تو می شی تمـــــام من..

_ مَ یَم... مَ یَم ...  خنده ام میگیرد...زود نقش مریم را میگیرم.. _بله؟ _ بیا با لیلا باسی تون...من لیلام!

_من یاسینم... تو دَهرا داتات...

بازی هایمان از مادرانه های تو...تا محبت پدرانه ات...از سخن این و برخورد آن...از لذتِ آقای صادقی فروشنده بودن تا زهرا ساداتِ کوچولو.

این بازی ها نکته های ظریفی را یاد آورم می شوند.....که تو چقدر ریز همه را زیر نظر داری...همان صحبت ها و برخورد ها را با همان لحن تحویل میدهی...و من فدایت می شوم...

مبین!!!!

چه می خواهی تو از جــــــــــــــانم؟

مگر نمیدانی...جـــــــــــــــــــــانم بهانه ی بودنش ، نفس های توست...

همان ها که  اولِ صبح که بیدار می شوی و سلام میکنی من باید خـــــــوب ببویم تا سیر شوم....

الحمدلله خــــــــدای خوب تر از خوبِ و مهربان تر از مهربانِ من.

 

+مامان هدا یا مامان خدا...این روزها هردو را میگویی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

ارلا
31 خرداد 92 12:43
سلام
وب نازی داری خوشحال میشم به منم سر بزنی اصلا باعث افتخاره با شما بیشتر اشنا بشم


نسرین مامان بردیا
31 خرداد 92 17:38
عزیزم... فدای این همه خلاقیتت پسر... چقده شما بلبل زبونی...

زنده باشی عزیزم...
یه پا کارگردان شده واسه خودش...

زهرا(مامان پارسا)
1 تیر 92 13:59
هدا تورو خدا اسفند (اسپند) دود كن.
قربونت برم شيرين عسل نون خامه اي اصلن همه شيريني هاي دنيا

چشممممم زهرای مهربونم
یعنی وقتی با موتورش میاد میگه من ا ا ی صادعیم میخوام بخورمشششش
الهه مامان گلسا
2 تیر 92 0:50
مبین باورم نمیشه اینقدر بزرگ شدیییییییییییییی پسر
ماشالا به هوشت
می دونستم یه پسر باهوش و با استعدادی با این پست دیگه حجت بهم تموم شد
هزار الله اکبر

الهه...یهو بزرگ شد...هی میگفتی گلسا بعد دوسالگی اش حرف زدنش پیشرفت کرده...
مبین الان اونجوری شد...
ممنون الهه مهربونی ببوس گلسای باهوش و بانمک رو.
مامان آراز
2 تیر 92 12:31
ای جوووووووونم

چه بازی باحالی خخخخخخخخ

مکالمه هاتونو عشقه-زنده باشی کوچولو
با وجود تو دیگه مامان خدا حوصلش سر نمیره که


اره ...
حوصله ام رو پر کرده...هههههه
صدف
6 تیر 92 23:14
قربون ریز بینیت ، قربون دقتت ، قربون حافظه بی نظیرت ، قربون مکالمه های دو نفرۀ قشنگت
خدایا خودت حافظش باش

امین برای دعای مهربونت..
خدا همشون رو در پناهش نگه داره...
شکرالله

سوسن(مامان پرنسس باران)
7 تیر 92 16:58
قربون اون کارگردانی بی نظیرت.هدی اونروز تو خونه امون بهت گفتم که مبین واقعا خلاقه.بچلونش از طرف من.هزارماشالله.


اره یادمه...
تو خیلی به مبین لطف داری...
سوسن خوشبحال باران با داشتن تو ...مامان تمام عیار

شادی
24 تیر 92 16:33
الهی که بمونید برای هم .
به عشق هم باشه نفس کشیدنتون .

الهـــــــــی ...

امین...
و همه ی مادرها برای بچه ها....
الهییییی