مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

مامان خدا خانوم...

1392/3/29 0:30
نویسنده : مامان هدي
515 بازدید
اشتراک گذاری

سبحان المبین

عشقِ پاکِ من...

این روزها این گونه صدایم میکنی...

مامان خُدا دونم....مامان خانوم عسیسم...مامانِ خوشدلم...مامان خدا خانوم....مامانِ خودم...مامانِ مهببونم..مامان دشندم...مامان خانوم.....مامانم ...

این ها را میگذاری اولِ خواسته هایت و ....

منِ هدا خانوم ، مادرِ مبینِ شیرین زبان نمیدانم اجابتت کنم یا دلم را برایت کنار بگذارم...

با این زبان نقلی ات سخت میکنی نه گفتن هایم را...

بگو تکلیفِ من این روزها چیست؟

این روزهای دوسالگی ات ناب است...مثلِ روزهای آغازِ بودنت پُر از تازگی است ....دلم میخواهد شیرینی اش را فریز کنم....کاش میشد...جایی مخصوص، بینِ آلبالو های باقی مانده از مربای دست مادرم برایشان پیدا میکردم و...

بگذریم...تا دنیا دنیاست...دلم به بوی تو آغشته است پسرم.

خـــــــــــدای مهربان....

مبین را به تو میسپارم..توکلت علی الله...الحمدلله...ماشاالله

+بابا حدین هم به بابا خسین تغییر کرده و دلِ بابا هزار بار برایت میرود تا نا کجا آباد...

سین و شین هم آمدند...و جای * دال * را گرفتند

می گفتی...دَبا ته ما می خوابیم!

حالا می گویی...شبا ته ما می خوابیم ... آ آ پلیسه بیداره...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

صدف
29 خرداد 92 1:07
اوووووووووووووووووووووووووف مگه دیگه دلت میاد بهش نــــــــــــه بگی ؟؟؟؟؟ وووووی وووووی وووووی الهی من دورت بگردم شیرین پسرِ شیرین زبون وووووووووووووووووووووووووووس






گاهی باید بگم نه....بسختی!
ههههه خدانگهدارشون باشه...ببوس اون مهربون پسرت رو...مهربونترین مادر

بهار
29 خرداد 92 7:39
واي كه تو چقدر شيريني پسر...
چيكار كنم كه دلم تو رو ميخواد؟؟
....ميدوني كه خيييييلي ميدوستمت مبين؟....مخصوصا شيرين زبونيتو؟


بهارباصفا...
مشتاق دیدنت هستیم...
باید ببینیش....تا برات شیرین زبونی کنه....با یه صدای ظریف و ناز...ههههه


سپید ماما علی
29 خرداد 92 8:41
فدات بشم که اینجوری از مامانت دلبری میکنی... پسرک شیرین زیونعاشقتم... می بینم که هر روز ماشاءالله حرف زدنش بهتر و کاملتر میشه

اره الحمدلله...
حروفی ک نمیگفت رو میگه....
ولی همچنان ت های زیونش بیشتر از بقیه حروفه....
ههههههه
منم عاشق این گویش دست و پاشکسته ام
پهلوون علی رو ببوس...مراقب فندق باش
مامان علي اصغر
29 خرداد 92 12:45
وايييييييييييي چقدر شيريون زبون اين پسر
چقدر ناز صدات ميكنه هدي جون
يك بوس گنده از طرف من ازش بگير

میخواد منو بکشه....چشممممممم
مخصوصا وقتی تو دستشویی اب بازی میکنه..ههههه
میگه مامان خانوم حوله بیار...هههه

مونایی
30 خرداد 92 21:43
وااااای ، چه پسر مـــهـــــــربونی ...


زهرا(مامان پارسا)
1 تیر 92 13:57
لا حول و لا قوه الا بالله

عزيز دلم مبين هزار ماشاءالله بهت باشه. دو ساله شيرين زبون. .

هداي عزيزم گواراي وجودت اين لحظات زيبا. خيلي قشنگ توصيف كردي.

ممنون زهرای خوبم...
خودت میدونی...این روزای دوسالگی ....فقط عشق و بس.
ببوس دلیل عشقت رو.

مامان آراز
2 تیر 92 12:26
آخی چه شیرین میگه




هووووم
سوسن(مامان پرنسس باران)
7 تیر 92 17:00
قربون مامان خدا گفتنت برم من.

هدی باران هم عاشقت شده ...تو خونه راه میره هی میگه : هادا (هدی)

الهیییییییییییییییی فداش بشم...
جووووونم دلم خواستش با اون پوست بلوریش....
باران خیلی پرنسسی بخداااااااااا
بوووس
شادی
24 تیر 92 16:35
آخه تو چرا انقدر شیرینی مبین ؟
جاااااااان من ؟

یعنی خوردنی شدن ب معنای واقعی....ههههه