ممی...ممین...مبین
دوساله ی جانم...
* ممی * کوچولو را یادت هست؟!!!
که همین چندی پیش * ممین * شد!
و از بعد از دوسالگی اش ...
هربار خودش را می گوید : مبیــــــن
این مال مبینِ!
یح مکِ مبینِ!
برو مبین تمیسه!
و مــــا اکنون در خانه ی عشق مان بجای *ممی* و *ممین* یک مبیــــن ِ کامل داریم!
و مبینِ خانه ی ما یکی در میان خ هایی که ح میگفت را ....خ میگوید...
میخورم....نمی حورم...نمیخوام..می حوام و...
بزرگ شدی عزیزترینِ روزگارِ من.
هــــزار ساله هم شوی....قدِ مردانه ات یک مترِ دیگر هم که بلند شود...جایگاهِ فردایت هرچه باشد...برای منِ مادر همان قدر عزیزی که ممی و ممین و مبین بودند و هستند و خواهند بود...
خدای رحیم ام....به تو می سپارمش.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی