مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

ل ج ب ا ز ی....

1392/1/27 17:15
نویسنده : مامان هدي
637 بازدید
اشتراک گذاری

یا لطیف...

مبین جانم

داری جا پای بابا حسین ات میذاری...

به من می گفتن...از بچگی بابات...از اینکه خیلی دوست داشت بهش بگن آقا!!

و اینکه یه لجبازی شیرین بچگونه داشت که خــــــوب تو خاطر همه مونده بود...

اونم اینکه.....هرکاری رو وقتی خلاف میلش بود و یا تحکم امیز بود....بابایی برعکسش رو انجام میداد....

دنیا چرخید و امروز....پسر بابا حسین....میخواد همون خاطره رو ثبت کنه.....با همون شیرینی و خاص بودنش....:)

اینقدر شگفت انگیزه...که من این روزها دارم ذوقِ کودک آینده ی تو رو میکنم...دلم میخواد منم همین کودکانه ی شیرین رو ببینم....دوباره!!!

 

بهت میگیم....مبین بیا غذا بخور....میگی نمی حورم!!!

 باید بگیم: نخوری هااااا...غذا نخور...و تو بدو بدو میای و میگی...می حورم..مال اومه....می حوام بحورم!!

......

بهت میگم...بیا لباساتو بپوش...میگی: نمیام!! بیداس نمی توشم!!!

باید بگیم...لباس نپوش...باشه؟ تا بدویی و بیای و بگی می توشم!!!بیداس بتوشون!!

.....

و این داستان شیرین و لذت بخش در هر گفتگویی میتواند ادامه داشته باشد...

بگویمت...این مکالمه فقط برای لذتِ کودکی و لجبازی توست...وگرنه موافقشان نیستم....امـــــا گاهی که در مضیقه ی وقت و حوصله ام آزادانه یکی را انتخاب میکنم...

این لجبازی های کودکانه ات را عاشقممممممم...نمی گویم لجباز نیستی...ولی هنوز به ان مرحله ای که انتظار دارم نرسیده ای که لجبازی کنی و اصرار....این روزها می توانم با کمی تغییر گویش و کمی آسمان و زمین منطقِ کودکانه ات را بر کرسی بنشانم....

در کل...

مادرانه می پرستمت...نفسم!

خدایم...خدایم....بین این خطوط.....آن ارزوی مادرانه ام را آمین بگو....کودکم را پدر کن....و خوشبخت و شاد و سالم....آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

صدف
28 فروردین 92 1:13
آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فدای آرزوی قشنگت
خوب معلومه دیگه پسر باید پاش رو بذاره جای پای پدر ، آخ که چقدر شیرینی تو شازده
بوس بوس بوس بوس روی اون دستهای کوشولوت (یادتــــــــــه؟؟)

مگه میشه یادمون بره...
صد بار عکستو نشونش دادم گفتم خاله صدف رو یادته چکارت کرد...میگه موووس
تو بی نظیری صدف....
مثل اراد...

مامان ساره
28 فروردین 92 9:47
به به
آفرين خاله جون!
داري نشون ميدي كه پسري
كه بزرگ شدي
كه داري مرد ميشي...

فداي اين "خودم خودم" گفتناتون!
فداي "من من" كردناتون!


خیلی شیرینن...بخدا سیر نمیشم...از این همه شگفتی و معجزه....شکر خداااااا
الیسا
28 فروردین 92 10:58
الهی مبین تو چقدرررر شیرین کاری داری ...

آمین برای دعای خوب خوب مادرانه ات هدی جان .

بیادتونم فراوووون .


منم همینطور...دلم میخواست بیشتر و بیشتر ببینمتون....دلم میخوادتون...
دوست مهربونم
دوست شیرین مبین رو ببوس.

زهرا (مامان پارسا)
28 فروردین 92 11:16
جانا سخن از زبان ما ميگويي.

واي هدا نگو كه براي مني كه اصلا وقت ندارم خيلي سخته. پارسا دقيقا يك ماه ميشه كه غذا نميخوره و فقط شير ميخوره خيلي لاغر شده يعني اعصاب ندارما.

ولي به قول تو شيرينه ايشالا سالم باشن و شاد.

زهرا جون شیرش رو قطع نمیکنی؟؟من دارم کم کم میگیرمش...
برای وزنشم مبین هنوز ب یازده نرسیدن...چند روز دیگه دوسالش میشه
ولی همش میگم خدایا شکررررررر ک این کوچولوی ده کیلویی لجباز سالم رو دارم....
ببوس کوچولوی لجبازت رو....عاشقشم

مونایی
29 فروردین 92 2:00
چه پسر شیرین و بامزه ای .

خیلی حال میده که انقدر زود گول می خورن و موضعشون عوض میشه .

هههه من عاشق این کاراشونم...خیلی این روش برام جواب میده......هههه
ببوس ناز فرفری رو...

سمیرا مامان آنیتا
29 فروردین 92 16:55
وای هدی توام ؟
من بیچاره شدم ازین لجبازی ها و کارای برعکس

خدا خودش یه صبر جمیلی عطا کنه

اره منم...من عشق میکنم....خیلی خیلی

سپید مامان علی
30 فروردین 92 0:54
لجبازیهات هم شیرینه پسر بهاری شیرین زبون شیطون


واقعا شیرینه...مثل خودشون

شادی
3 اردیبهشت 92 15:07
لجبازی هات هم شیرینه فندق کوچولو

ببوسش هدی این پسر شیرین زبونت رو


به روی چشم...چندتا ببوسم؟

مامان آراز
13 اردیبهشت 92 22:42
دعات قشنگ بود
آمین


آمین