مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

مهربانم

1391/12/24 20:20
نویسنده : مامان هدي
401 بازدید
اشتراک گذاری

مهربانی یعنی...

زخم های کوچیکِ بسته شده ی سوختگی گردن و سینه ات در حال کنده شدن باشه و از شدت سوزش بگی...آخخخخخ...

انوقت یه فرشته ی پاک و معصوم...با چشمای جادویی و موهای گندمیش بشنوه و بگه مامان اوبی؟؟ دِدوری؟؟

اون لحظه دلت میخواد؛

فقط گوش کنی!

از مبل بیاد بالا و بگه: بِیینَم! اینداس؟؟ دودتی؟؟و با دقت و اخم بررسی کنه

و فقط نگاه کنی!

دستِ برگ گلِ بهشتی اشو روش بکشه و بگه ناسییییی...و جای زخمت رو به قول خودش مووووس کنه

و تو فقط احساس کنی!

به ظاهر بدوه و بــــــــــــره پی بازیش!

اون زمان که تو حس میکنی خوب ترینی....با یه کرم کالاندولا جلوت ظاهر بشه و درش رو برات باز کنه و روی زخمت فشارش بده و بماله و بگه ...اوووخخخ....اوب دُد؟ اوبی مامان؟؟

و تو دلت بخواد که بمیــــــــــــــــــــــــری.

....یادت بمونه که مهربونی یعنی همین!

خــــدای بی نظیر...خیالت راحت....یکی از فرشته هایت اینجاست.....مهربان ترینش برای من!

درست مثل خودت...

شکرالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامی آرمان (خاله زری )
24 اسفند 91 23:26
آخ جونم یعنی واقعا هم همین طوره این وروجکا خود فرشه هستن که زمینی شدن


خداحفظشون کنه.......خوشبحالشون اینقدر پاکن

خاله کوثری...
24 اسفند 91 23:26
آخ....الهی خاله دورت بگرده...مهربوووووووووون......هدی دیگه چی میخواااای!!!!!!!!!!یه فرشته ی فوشوله پاک کنارته...راستی فدت شم..مواظب خودت بااش

به خود خدا قسم که نعمتش برمن تمام شده....
فقط ازش میخوام نگهدارش باشه و بهم ببخشتش...چشمممم اجی کوچولو
سپید مامان علی
25 اسفند 91 13:31
فدای مهربونیات بشم....
فدای قلب کوچیکت بشم..
فدای دستهای ناز کوچولوت بشم که نوازش میکنی



زنده باشی مهربون...می بینی چقدر پاکن..خوشبحالشون..ببوس علی رو
شادی
25 اسفند 91 16:56
فدای این قلب سراسر مهر تو مبین عزیزم .
آفرین به تو که مهربونی رو خوب یاد گرفتی .

و اما هدی !
لذتش رو از اعماق وجودم درک می کنم .
چون من هم یه مادرم ...

هیچکس و هیچ چیز نمی تونه جای این فرشته های پاک و مهربون رو تو زندگی ما پر کنه .

زنده باشه این پسر مهربونت .



اخ گفتی...گوارای وجودت این مادرانه هایی که با بهاری داری...
و دعا کن...شادی دعا کن برای همه ی اونهایی که دلشون میخواد...
ببوس بهاری بهاریت رو
فائزه مامان مهدیار
26 اسفند 91 0:40
هدی جون سلام
چرا مواظب خودت نیستی شما مادریا خانم؟؟!!
البته زخم و درد شیرین میشه وقتی آدم ناز کشی چون مبین داشته باشه
شکرت خدا واسه این فرشته های پاک


من همیشه هوووولم...هههه
خداروشکر مبین بغلم نبود...
اخ....خیلی مزه میده...خیلی...شکر
صدف
5 فروردین 92 14:00
هــــــــــــــــــــــــــــدی چه اتفاقی برات افتاده؟ چرا گردنت سوخته ؟ واااااااااااااااااااااای به حال من که انقدر دیر فهمیدم .
قربون دلِ مهربونت برم مُمی جووووووووووووونم که اینهمه مهربونی رو از مادر مهربونت یاد گرفتی . مطمئنم همون نگاهِ تو روی زخم هدی مرهمه چه برسه به پماد زدن روی زخمش
هدی من رو بابت کوتاهیم ببخش .


این حرفا چیه صدف...یه اتفاق بود تموم شد رفت...
تو همیشه عزیزی...همیشه....خیلی!!!
مامان ساره
24 فروردین 92 18:00
اي جوووووووون
مهربون ِ بي انتها...
بمون واسه مامان گلت

مثل همه ی فرشته ها...زنده باشن

مامان آراز
13 اردیبهشت 92 22:56
چقدر کودکانه ولی بزرگانه مهربونی میکنه

دلمهربونت غم نبینه هیچ وقتی

میبوسمت هزارتا


آمین..آمین