مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

نورِ چشمم!

1391/10/24 19:03
نویسنده : مامان هدي
465 بازدید
اشتراک گذاری

یا حافظ...

نمیدانم کدامین دعای خیر...از کدام سمت...روانه ی خانه ی کوچک ما شد...

نمیدانم خدا کدام فرشته اش را مامور کرد تا تو را وقت زمین خوردن بگیرد

وقت حمام! دوش آب باز...تو و تنِ ابریشمی ات بدون دمپایی های آبی! من آماده ی امدن...

همه چیز یک آن اتفاق افتاد...

وانِ کوچکت را هل دادی زیر دوش تا پُر از آب شود...اسباب بازی های حمامی را از توی سطل روانه ی وان کردی...پایت را گذاشتی داخل...

لیز خوردی...از پهلو خوردی زمین...بالای ابرو و زیرچشمت...به زمین خورد...درست کنار گوشه ی تیز دیوار!

اشکهایت!...هیچ چیز به اندازه ی اشکهایت حالم را خراب نمیکند...چشمهایت!..کاش هیچ وقت خیس نبینمشان...

کم گریه میکنی جانِ مادر...این را آنها که با تو هستند میدانند...گریه ی تو دلیل میخواهد...حتی برای زمین خوردنهایت هم اشک نمیریزی...مگر دردش زیاد باشد!

دلم ضعف میکند هر بار چشم راستت را میبینم ؛ نـــــــور چشمم

خدا میشود دستت را ببوسم...برای این همه مهربانی...مراقبش باش...وجودم صدقه ی وجودش!

+سمیه برای یاداوری یخ ممنون خیلی کمک کرد!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

خاله کوثری...
25 دی 91 0:55
وااااای هدا قلبم ریخت تا آخر خوندم...خدا روووووشکر به خیر گذشت....
مواظب کوشول موشول باش....فدات شم مستقلی..قربون دستای کوچولوت تشتو برردی زیر آب....


فزوووله...فصوله....فذولههههه...کلا جیگره...
هههه چشم مواظبم اله
الهه مامان گلسا
25 دی 91 1:17
خدایا ممنون که فرشته هات رو به موقع می فرستی
هدی دلم بد لرزید
خدا بهمون رحم کرد
منم دست بوستم ای خدای مهربوووووووون


اره خدا ممنون...برای خدایی ات...
الهه مراقب عشق باهوشم باش...
شادی
25 دی 91 4:35
الهی بمیرم

اما خدا رو شکر که اتفاق بدتری نیوفتاد .
خدا رو شکر که به خیر گذشت .

هدی !
همون چشم کبود و ورم کرده اش رو ببوس .


اره بخدا پشتم میلرزه وقتی به بدتر فکر میکنم...اخه تو حموم یه ستون بیرون اومده داریم که لبه هاش تیزه...خـــــــــدا

به روی چشم مهربون
مامی یاسن و یسنا
25 دی 91 9:23
خدا رو شکر که به خیر گذشت ...خدا همون طرفها بود که به خیر گذشت ...برای یخ هم مامان یاسین که باشی میبدونی همیشه یه قالب حتی کوچیک یخ باید داشته باشی...


سمیه خیلی خدا رحمش کرد...رحمم کرد
خوب شد گفتی...یادم نبود..اینقدر گریه کرد برای یخ...الان فقط ورم کرده شدید ولی کبود نیست!


قربون یاسین برممممم
مامان علی اصغر
25 دی 91 9:35
سلام هدی جون
خیلی ترسیدم وقتی متنتو خوندم
خوب الحمدالله بخیر گذشته
مراقب فرشنه کوچکت باش
من هرروز میام وبت و مطالب نازتو میخونم
ببوس گلت رو



ممنون عزیزم...واقعا الحمدلله...
ببوس علی اصغر خوشنامت رو...بهتون سر میزنم حتما
مامان آراز
25 دی 91 11:54
ای جونم مبین جون خوردی زمین؟

هدی جون تورو خدا تو حموم اصلا اصلا تنهاش نزار حتی برا 1 ثانیه-

فدای چشم راستت-ایشالا زودی خوب میشه

بیار ببوسمش خوب شه


ب روی چشم ...واقعا ی لحظه بود.
ممنون عزیز

صدف
25 دی 91 14:04
هـــــــــــــــــــــــــــــدی الهی بمیرم . خدای من ، خدا جونم شکر ، شکر ، شکر .

زنده باشی صدف جون
بخیر گذشت خداروشکر

بهار
25 دی 91 15:56
دل همه مون لرزید...خدا رو شکر...!


خداروصدهزار بار شکر

مامانی زهرا
26 دی 91 0:37
خداروشکر به خیر گذشت مبین جیگرم نبینم اوخ بشه فداش بشم هدی عزیزم نمیگی توهم مامان داری وقتی مینویسی وجودم صدقه ی145 وجودت دل مامانتو میلرزانی اللهی هردو سالم وسلامت باشید گلابی مامانی رو ببوس


مامانی داشتم این جمله رو مینوشتم یاد حرفت افتادم...
که میگفتی جلوی مادرجون قربون صدقه ی من میرفتی و دعوات میکرد...
چشم دیگه نمینویسم
ولی...میدونی چه حسی دارم دیگه فدات بشمممممممممممممم
مونایی
26 دی 91 16:12
گر نگهدار من آن ست كه من مي دانم ، شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد ...

میگم تو حمامتون بوی خدا نمی اومد ؟


چه شعر قشنگی...
میامد مونا...یادمه میامد...خود خدا رو هم حس کردم
ساناز
28 دی 91 19:50
الهی بمیرم برات مبین...

هدی !
موهای تنم سیخ شد به خدا...قلبم وایساد!
تروخدا براش صدقه بزار..خداروشکر که به خیر گذشت




عزیزمی...خداروشکر..ممنون ساناز جان