مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

آلبومِ حضور تو...

1391/9/29 9:19
نویسنده : مامان هدي
449 بازدید
اشتراک گذاری

عسک...ماما عسک! بابا عسک!

این روزها مـــــا با تو...مرور خاطرات میکنیم....خاطراتی که گویی سالهاست از ان گذشته....فایل عکسهایمان را می تکانیم و به روزهای آغازت دل میسپاریم تا امروز و تو...عکسها و فیلمها را خوب تماشا میکنی...

من عکسها را رد میکنم و تو شیرین و به جا عکس العمل نشان میدهی...

گاهی از سر کودکی...فضای فیلم را میخواهی...قاطعانه!

گاهی دلتنگِ انها که دوستشان داری میشوی و حضور آن دمِ شان را میخواهی...مصرانه!

گاهی برای سوژه های مورد توجه ات بهانه میگیری!

دلبندِ مادر،

 شک دارم به بودنم قبل از تو....به کامل بودنم!

تو آمدی و همه چیز را کامل کردی...روحم...احساسم...خودِ خودم....حتی عکسهای دونفره مان!

عسک دیدن با تو لذت بخش ترین سرگرمی این روزهای نوزده ماهگی شده....اینکه تو هستی و هروقت دلتنگت شدم بوسه ای خود را مهمان میکنم...

راستی عکاس قابلی شدی....کاملا آگاهانه سوژه را در کادر دوربین قرار میدهی و ثبت میکنی...

مبین؛ این البوم..لحظه های سرشار از موفقیت و بالندگی های تو را باز هم کم دارد تا وقتی زنده هستم هیچگاه کامل نخواهد بود...این البوم....باید پر از خاطره شود...خاطره هایی که تو میسازی...پُر از خوبی و لبخند و سلامتی و ...

دعای خیر من بدرقه ی لحظه لحظه ی زندگی ات پسر

خدایم هم هوایت را دارد میدانم!ان شاالله

 

+به زودی عکسبارانی تقدیمتان میکنم....

سکانسی از عسک دیدن با مبین!

ــــــــــــــ

ماما دایی...دایی تو؟؟(دایی کو؟)

مـــــــامــــــــــــانی! بیا...مامانی دوخته...(به عکس مامانی میگی پاهام سوخته...تا نازت رو بکشه!)

آلـــــــــه...اُُُ اُُُ...(به در نگاه میکنی و رمز بین خودت و خاله رو میگی!)

دودَر...(دلتنگش شدی و عکس شناسنامه ی امانت پیش ما را از جا کندی که بوسه بارانش کنی!)

جودو....اِِِِ اِِِِ (بازی اقاجون با تو)

عمـــــــه..عمه...خوب هر سه رو میشناسی...

دَرااااا....زهرا...دَرا عمه! ...زهرا دختر عمه است!.(زهرا سادات رو بین هزار تا بچه هم باشه شناسایی میکنی مثل دایی)

عموها رو هم خوب میشناسی

بی بی ...محاله لبخند نیاد روی لبات....بی بی برای تو یعنی بازی!

جودو..لبخند میزنی..

آتین ...یاسین رو گاهی شناسایی میکنی

الهام و مائده ...هردو مانی هستند!

یسنا هم دَرا صدا میزنی...

بقیه کاراکترها...همگی نی نی و آنوم و آآ هستند....

راستی بابایی با این همه تغییر! را در لباس دامادی میشناسی! تغییری که گاهی خود شک میکنم!یول

و فضای هر عکسی رو بنا به موقعیت خوب توضیح میدهی...تاب تاب عباتی...آبه...باسی(بازی)...بـــــــه (رستوران و غذا)

کافیست گوشه ای از عکس پرنده ای یا حیوانی باشد کُل عکس را بیخیال میشوی و...آن را میچسبی!

گاهی انقدر در فیلم غرق شده ای که بدو بدو میروی جلوی تی وی و از پست ال ای دی میخواهی فضای پشت را ببینی...(مثل فیلم اب بازی در دریا)

 تو شیرینی...خیلی...فدات...عاشقت هستم.

ماشـــــــــــاالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

بهار
29 آذر 91 13:00
ناخوداگاه یاد این قطعه افتادم:
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...



چه لحظات خوب و شیرینی!
لحظاتتون عسلی!


ممنون بهار مهربونم...عزیزی برامون...خیلی!
لحظه های تو هم روشن و عسل!
مامان آراز
29 آذر 91 14:00
اوووخ

ممی چقد شیرین زبون شدی-ماشالا

عسک همه رو هم که میشناسی

هزاااااااااار ماشالا


هههه عسک میگه بانمک...ممنون عزیزم
فائزه_مامان مهدیار
29 آذر 91 18:38
سلام هدی جونم منم مامان مهدیار
مهدیار هم دنیا اومد
لحظه هاتون همیشه شاد
دلتنگ مبین نازت بودم
فداش بشم که عکاس شده


سلام فائزه جونم خوبی...چقدر خوشحال شدم اومدی و خبر دادی....فدای مهدیار که زمینی شد...اخ بجای من ببوسش و بوش کن....
تبریک تبریک تبریک...
کاش ادرس وبت رو میذاشتی یادم رفت لینک کنم گم کردک شدیدا مشتاق دیدارتون هستم...
مامی یاسن و یسنا
30 آذر 91 0:11
عکاس کوچولو کی وقت دارن از ما یه عسک یادگاری بندازن ؟
دیدن گذشته ها تو قاب تصویر خیلی لذت بخشه علی الخصوص که عسک مبین جون باشه.


مرسی...ما که از شما عسک زیاد داریم...بیاید ببرید...یکی هم اشانتیون مبین میگیره!
صوفی مامان رادمهر
30 آذر 91 11:39
من عسک... مبین شیرین زبونم ببینمت لب های کوچولوی بهشتی رو می بوسم که انقدر شیرین زبونی


عزیزی...ببوس رادمهر رو تا روز دیدار تبادل نی نی کنیم!
صدف
30 آذر 91 13:24
لحظه لحظه هاتون پر باشه از عسکهای شادِ شادِ شاد


ان شاالله...شما هم کنار شاد ترین پسر دنیا آراد شیرین
فائزه_مامان مهدیار
30 آذر 91 19:12
سلام عزیزم قربونت برم
دلنوشته های مامان مهدیار

فائزه سرچ میکنم نیست...خواهشا ادرس وب رو بذار...خیلی مشتاق دیدن روی ماه مهدیارم!
مریم مامان ستایش
2 دی 91 10:28
ماشالله به تو پسر زرنگ..فدای عسک گفتنت و شیرین زبونیت و عسک دیدنت و عسک گرفتنت و همه چیت...


زنده باشی عزیزم...ممنون
مامانی زهرا
3 دی 91 0:54
ماشاالله به این هوشی که پروردگار مهربان بهت داده پسر گلم امیدوارم این علاقه ایی که بانگاه مهربانت توعکسا دنبالشون میگردی همیشگی باشه همیشه درارامش باشی مبین مامانی


ممنون برای کامنت های مهربونت مامانی...هستی دلم گرمه..تا همیشه سلامت باشی
شادي
3 دی 91 15:39
باريك الله به تو ، عكاس زبر دست
منتظر عكساي نازت هستم مبين عزيزم .


ایشالا براشون پست جدا میذارم...
الهه مامان گلسا
4 دی 91 22:24
قربونت برم با اون عسک گفتنت شیرینک


زنده باشی مهربون...عزیزی
فائزه_مامان مهدیار
5 دی 91 13:53
http://faezeh.niniweblog.com/سلام هدی جون نمیدونم چرا از گوگل نمیشه وارد وب مهدار بشم مبین رو ببوس منو مهدیارمنتظرتیم خاله جونی