دَنگین....
عشق میکنم وقتی مشغول تی وی دیدنم و صدای حرف زدن تو میاد...
گوشامو تیز میکنم...
یه کلمه جدید!
دَنگین...ماما دَنگین!
بعد تو رو میبینم کیفِ چرمِ قهوه ای بابا رو گرفتی و داری دنبال خودت میکشونی و میگی سنگین!
و از اینجا یا به قول خودت دینجا به بعد بود که از دَنگین استفاده میکنی
با اگاهی کامل از مفهوم...
اینو وقتی صندوق صدقات سنگین خونه ی عمو رو بلند کردی و دَنگین ذَنگین میگفتی و بالاخره افتاد رو پات به همه ثابت کردی..
راستی عشقت سنگین افتاده تو دلم...
ماشاالله...یا حافظ.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی