مبين مبين ، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

خوشبختی یعنی همین!

1391/8/3 17:22
نویسنده : مامان هدي
401 بازدید
اشتراک گذاری

شام اماده است....

پدر و پسر مشغول بازی توی اتاق ابی هستند...

صدای قهقهه های پسرم خانه را پر کرده....

خطاب به همسرم ؛

بلند میگویم...عزیزم شام اماده است ، میخوری؟

صدای هفده ماهه ی کوچکم می اید....نَــــــــــــــه!

و صدای خنده ی پدر...

من هم میخندم....خوشبختی یعنی همین!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

بهار
3 آبان 91 16:56
پس اینطوریه دیگه!!!
آقا مبین گریه هاش واسه مامانه و قهقهه هاش واسه بابا...
آره اینطوریه؟؟!!!
منم حسسسسسساس!
ولی
خدایی چه عشقی میکنن پدر و پسر...
و
تو چه لذتی میبری از عاشقانه های مبین و پدرش...
فدای مبین با اون نه گفتن و میلش به ادامه شیطنتاش...عجب وروجکیه هااااا



دقیقا!
واقعا لازمه این پدر و پسری بدون حظور مادر!هههه
برای هر سه لازمه...ههه
فسقل جای باباش میگه نه
خاله کوثری...
3 آبان 91 17:15
الهی فدااااآآاآااآآاآاآآااآااآاآآآآاآت شم....جووووووون....آخه تو میدونی شام چیه که میگی نهههههه...جوجولو....وووییی دلم برا نه گفتنات تنگ شد...
انشالله همیشه خوشبخت باشی خواهرم....


اره میدونه...میل نداشت...هههه
مامان رانیا
3 آبان 91 22:04
الهی همیشه خوشبخت باشید


آمین....همینطور تو شبنم مهربون
الیسا
4 آبان 91 7:23
ای عزیزم مبین کوشولو ...

هدی نازنین خوشبختی هاتون عمیق و همیشگی .

انشاالله ممنون دوستممممممم
مونایی
5 آبان 91 2:49
عزیزمی خاله ، با اون صدای ظریفت .


ظریف و نازززز هههه
سپید ماما علی
5 آبان 91 13:34
فدای نه گفتنت کوچولوی 17 ماه وروجک


زنده باشی سپیده جان
بانو
6 آبان 91 8:45
اي جوووووووونم كه به خودت گرفتي... وروجك... خيلي جالب بود حركتش


مرسی...اره جالب بود کلی عشق کردم
مامان آراز
6 آبان 91 13:08
آخی چه قشنگ

معمولا بچه ها وقتی شاد و شنگولن باباها میان خونه و بازی سر میگیره

من بازی پدر و پسر رو خیلی دوست دارم
زنده باشه مبین و باباش


منم همینطور زاهده...
مامی گل
6 آبان 91 15:59
نه گفتنت هم قشنگه و خوردنی
وااای من عاشق صدای خنده این فرشته هام وقتی تو خونه ساکت میپیچه




خونه ات پراز صدای باران!
مرسی دوستم
الهه مامان گلسا
6 آبان 91 16:54
خوشبختی یعنی همین
همین!


واقعا همینه...ببوس گلسای گلم رو
خاطره مامان بردیا
6 آبان 91 17:19
آخ که من اگه اون لحظه اونجا بودم.. به جای شام فقط و فقط باید این پسمل شیرین زبون و خورد


ما هم میخواستیم بخوریم..
به عواقبش فکر کردیم..هههه
صدف
7 آبان 91 1:55
شکر ، فقط شکر


شکر....برای دوستی چون تو!
ندا
7 آبان 91 15:16
الهی تا دنیا دنیاست خوشبخترین باشی خواهرم


برای تو هم همینطور پرنسس...
شادي
8 آبان 91 17:12
شكر براي اين همه خوشبختي .


شکر...
صوفی مامان رادمهر
10 آبان 91 12:22
چرا بازی رو خراب می کنی مامان کدبانو... بذار پدر و پسر اتاق رو بترکونن بعدا می یان شام... همیشه شاد شاد شاد باشین...


هههه بدهکار هم شدیم...ههه