مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

مریخی کوچک من!

1391/5/28 17:05
نویسنده : مامان هدي
626 بازدید
اشتراک گذاری

اینجا مریخ نیست...

خانه ی عشق است...

اما؛

یک فرشته داریم که مریخی را خوب صحبت میکند...

من هم مترجمش هستم...

نمیدانید چقدر شیرین است وقتی پانزده ماهه ی زیبا...میگوید...تمام انچه را که میداند...

من فدای شکر پاره هایت...

مبین؛

گاهی دلم میخواهد.......درسته قورتت دهم....تو هم بدت نمی اید...من میبوسم و تو....شیرین میخندی و چشمانت را میبندی....

و اخر....بوسه ی اعجاب انگیز مهمانم میکنی...

گویی دوپینگ کرده ام...برای یک عمر!

مریخی نازم...........ترجمه کنم بخشی از کلامت را که وقتی با ان صدای ناز ادا میشود......برای من خوشترین و زیباترین کلام و اهنگ دنیایم میشود....میمیرم برایت!

ماما....بابا...

اب بده..اب بیده...هرنوع اب و اب میوه و چای...البته چای رو یه هوف هوف میکنی

دا.......داغ....به سیب زمینی سرخ کرده ات و چای و هرچی بخار بده

اده...بده....خواستن هر چیزی

ایو.....تلفن و موبایل

نای نای....اهنگ و سی دی و تی وی

به به .....همه خوراکی ها

دول....گل

عمه.....عمه های عزیز

عم....عموها

آ آ....اقا و مذکران!

آده....خاله های مهربون و ناز

دییییی....دایی جون و هرکسی که موهاش شبیه شهاب باشه

آتین.....یاسین.....و هر پسر بچه ای از سه سال تا ده سال

نی نی....هر نی نی غیر از خودش

می می.....شیره جان من!

آیه ...نه.......اره و نه!

کوکو.....سه مجسمه جغد خانه

آبه....مکانی برای اب بازی...خواه حمام دستشویی طرفشویی

آبه هی هی....حمام کردن

ناییییی.....نازی اونم با لحن مهربون

دیدی....دوشبه میگه...وقتی یه کاری میکنه میگه دیدی!

این   این..........از بس من بهش با بازی فکری هاش بازی میکنم و میگم این مامان...این!

ادا....عسل دختر همسایه

آجی...عمه بشرا

حاجی....پدربزرگ پدری

ججو....بابای من

توپه.....توپ و حباب و ادامس باد کرده بادکنکی و بادکنک و چراغهای حبابی و هرچیز گردی:)

در.....وقتی میخواد بگه در رو باز کن.....خوراکی رو باز کن.....کابینت رو باز کن

تا  تا ابا....تاب تاب عباسی و هرگونه پارک

دد......بیرون از منزل....عشقش

ایا......سلام......سرشم تکون میده با سلام کردنش

جوجو....هرگونه پرنده ی پر داری

بع بع....ماما...پیتی پیتی.....

نه نه نه....انگشتشم تکون میده

مبین تو دماغی حرف بزن.....دماغشو با دستش مگیره و صداشو بیرون میده و مریخی یه چیزایی میگه تو دماغی...

صدای جوجه هم حرفه ای در میاره....

ابّــــــــر....اکبر مهر و جانماز و دعا و نماز

پو.......پوه عروسک محبوبش

هان هان.....ماشین هاش

ا...دو...اد..یک دو سه....:)

ماشاالله و هزار ماشاالله به همه ی نی نی ها و مبین شیرینم که دلبری میکنن

یادم اومد بازم اضافه میکنم...

شکرالله.............

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

سمانه (مامی آرشام)
28 مرداد 91 16:02
رای گیری روع شد دوستای گلم اگر دوستم دارید میشه به گل پسر من که عیدی نوروزم ست رای بدین تو نظرات بخش زیر شماره 24 ( گل پسر من ) رای بدید http://koodakeman91.niniweblog.com/post203.php یادتون نره دوستای گلم شماره 24 از همه ممنونم
خاطره مامان بردیا
28 مرداد 91 18:41
فدای خودش بشم و اون مریخی حرف زدنش و این مامانی پر از احساسش


ممنون خاطره عزیزمممممممممم زنده باشی
بهار
28 مرداد 91 21:42
اگه عشق نباشه...اگه عشق تو به مبین نباشه...اگه نمیشناختمت(هر چند مجازی)باور نمیکردم این همه عشقبازی تو رو با مبین...که حرف به حرف و کلمه به کلمه شو بگی و بنویسی...و...من ... در عجب این فوران حوصلته م...
هدی!بی نظیری...
ببوس اون سیاره مریخیت رو که ستاره وار میدرخشه و زندگیتو روشن کرذه...
پیشاپیش عید فطرتم مبارک!


صفات رو عشق است بهاررررررررررر
زندگی ات بهاری
پر از عشق
ممنون خیلی بهم لطف داری....
برات خیلی دعا کردم...یه جای خوب رفتم...برای اولین بار!
صدف
28 مرداد 91 22:06
شازده کوچولو ، الهی خدا حفظت کنه ، قربون خودت و هوش سرشارت بــــــــــــــــــــــــــرم


ممنون صدف مهربون و دوست داشتنی
شادي
29 مرداد 91 4:47
هزار ماشالله به مبين مريخي

بهار هم مريخي صحبت ميكنه


جیگرشونو برم
سوسن(مامان پرنسس باران)
29 مرداد 91 12:22
فدااااای اون شیرین زبونیاااات عزیزم...

هدی جونم عیدتون مبارک خانومی...طاعاتتون قبول حق...


ممنون سوسن عزیزم...ببوس پرنسس رو
sara
29 مرداد 91 14:18
عزیزم .....چقدر قشمگ صحبت میکنن ....قورتشون بدیم دوباره


موافقم......قورت میدهیممممم دوباره!
بانو
31 مرداد 91 8:32
آفرين به مبين عزيزم كه اينقدر خوشگل سخنراني ميكنه... ماشاالله... ببينمت تو كنفرانس بين المللي داري سخنراني ميكني عزيز


اری....دعوته....من گفتم نرو میخوایم بریم سفر!
سپید مامان علی
31 مرداد 91 8:58
وای فدای این حرفهای نصفه نیمه شیرینت بشم


مرسی
خاله کوثری...
31 مرداد 91 13:47
الهی قربووووووون حرف زدت جیییییگرم....
همه چی بلدی بگی...
م فدا آده گفتنت...باهر بار آده گفتن دل خاله رو میبری..................
عشق آدهههههههههههههه...


اده...نای نای..
نیستی براش نای نای بذارییییییییییییی
مونایی
3 شهریور 91 14:18
ای جونم ..

این حرف زدنت رو عشقه .


ممنون....
صوفی مامان رادمهر
4 شهریور 91 16:24
هورااااااااااا مریخی خوشمزه مون رو عشقه... می شه منم دوپینگ کنم؟ فقط یه دونه... بووووووووووس


بـــــــــــله...با کمال میل