مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

مهربانی به رنگ آلبالو!

1391/4/23 12:49
نویسنده : مامان هدي
706 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه...آلبالو برایم یک طعم خاص داشت...

از وقتی نوبرش می امد توی بازار تا وقتی که ...

خانه مان پر از آلبالو میشد...چقدر دوست داشتم...مادرم...یک عالم میخرید....میشست و چوب هایش را جدا میکرد...و هسته گیری...من و خواهرهایم این وسط گاهی کمکی...و یه دل سیر ناخونک و ...ذوق مربایش!

 مربای دست مادرم...طعمش با تمام مرباهای دنیا فرق دارد....اصلا قابل مقایسه نیست!!!

امسال...

خانه ی عشقمان..آلبالویی شد....قرمز شد...عاشقانه تر شد...

و مبین...همان کودکی دیروز من!

یک دل سیر ناخونک زد...دنیا را آلبالویی رنگ کرد...کیف کرد...بازی کرد...هسته هایش را هم خورد!

بوی شیرینی مربای مادرم...مادرم...مادرم...عزیزترینم

برای یکسالمان مربا شیشه کرد...و شیره اش برای شربت دلچسب تابستانی...

مادرانه مادری میکنی...هنوز به گرد پایت هم نرسیدم!

دو روز مهمانمان بودی...زندگی را ردیف کردی و رفتی...

و من ماندم و چند شیشه ی قرمز آلبالویی...و دلی تنگ...

تنگ مهربانی هایت...تنگ دستهای قرمزت...تنگ عاشقانه هایت به رنگ همین آلبالو!

و پدرم...

خوب با هم خلوت کردیم...

چقدر زمان داشتم...برای درد و دل های پدر و دختری...

مبین؛ شاد و پر از هیجانٍ عزیزترین هایم.

و من ماندم و پدر؛

گفتیم...خندیدیم...خواندم برایت...اشک ریختیم...عشق کردم...

این دو روز...آی چسبـــــــــــــــــید

هر لحظه اش برای خودمان...برای مبین ...دعا کردم...

برای سایه تان!

خدایم...همیشگی باشد برایمان....با عزت و سلامتیشان

مبین؛ حیات مادر...

کاش ادمی انقدر خوب این لحظه ها را درک میکرد...تا روزی نگوید کـــــــــــــــاش!

همین لحظه های آلبالویی را!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

سوسن(مامان پرنسس باران)
23 تیر 91 14:32
سایه پدر و مادر مهربونت بالای سرتون مستدام باشه..

حسودیم شد به خلوت پدر و دختریتون..من 6 ساله سایه اشو بالای سرم کم دارم..خیلی کم..



اخ خدا پدرت رو رحمت کنه...
مادرت رو برات نگه داره...
خونتون پر از شادی

مامان آراز
23 تیر 91 17:01
خدا سایه ی پدر و مادر رو از سرتون کم نکنه-بدون اونا ما هیچیم
هنوزم براشون بچگی میکنیم

از مربات واسه ما هم بفرست هههههههه


همه ی پدر و مادرها نعمتن....
بفرما مربا...

مونایی
24 تیر 91 3:44
هدی ؛

بازم که اشکای من راه افتاااااد ...


مونا...
دلم نمیخواست ...
دلت همیشه شاد دوست خوبم

صوفی مامان رادمهر
24 تیر 91 12:21
به به مربای مامان پز... آلبالو اونم... مامان دستت طلا...زنده باشی... از اینجا بوی خوشمزه اش رو دارم حس می کنم... مبینم بخور نوش جونت بشه عزیزممممم


بفرما صوفی جون......یه شیشه مال تو و رادی رادانممم
الیسا
24 تیر 91 13:09
هدی فقط همین :

زیباااااااا می نویسی ... نوشته هایت همیشه بوی پاکی می دهند ...

سایه عزیزانت همیشه سبز برایت ....

پدر جان را سلام گرم برسان ... کاش بودند به وقت خواندن کامنتشان ... چشم هایم دیدنی بود .... خیس اشک !

من هم زین پس بسیار دلتنگشان می شوم ... بد عادتم کردند با حلاوت سخنانشان ...

و.... در آخر دستان پر مهر مادرت بوسه باران ... ندیده دوستشان دارم !

و باز هم مبین را ببوس !


الیسا
نمیدونی چقدر برام محترمی
پدر گفت بهت بگم....ذوقش رو دوباره زنده کردی...
قلمت جادوست
سمیرا مامان آنیتا
24 تیر 91 16:23

یعنی واقعا دلت اومد یه همچین پستی بنویسی ؟ نمیگی من الان آلبالو از کجا بیارم ؟


خوب بیا خونمون...مربا دارم هاااا
شادي
25 تیر 91 4:09
هدي چه خوب كه قدر مادرت رو ميدوني .
سلامت باشن هميشه .


فداش بشم...عشقمه
همینطور مامان تو عزیز
بهار
26 تیر 91 23:47
چشمت روشن عزیزم!!!
چقدر حسرت خوردم...
سایه شان برایت مستدام....
رحمت و مغفرت برای پدرم...نفست گرم و تنت سالم مادرم...!


خدا پدرت رو رحمت کنه..............
عزیزانت رو برات حفظ کنه...

ممنون مهربون
ساناز
28 تیر 91 16:41
خدا نگهدار عزیزانت باشه...
دنیاتون آلبالویی همیشه



چه دعای فانتزی و شادی...برای همه ایشالا
خواهری ندا
3 مرداد 91 14:21
هدی همیشه حرف بچگی اشکای منو سرازیر میکنه
نمیدونم چرا بدجوری دلتنگشون میشم
خیلی دلتنگتم وخیلی دوست دارم
اون دوروز با مبین عشق کردم مخصوصا وقتی پایه ی خاله اش میشد وباهام اواز میخوندیم


یعنی اوازتون رو عشق...شجریان باید بره بمیره
عاشقتم خواهرییییییییییییییی
مریم مامان ستایش
3 مرداد 91 15:14
مرباهای خوشمزه مامان پز نوش جونتون.سایه پدرو مادر مهربونت رو سرتون و سایه شما پدر مهربون رو سر مبین تا همیشه


ممنون مهربونم....ایشالا
مامانی زهرا
4 مرداد 91 23:26
دخترعزیزم
هداااااااااااای
جان...
نفس...
روحم...
تمام وجودم...
میخوام رازی فاش کنم...
همیشه عاشق شکل...وطعم...ورنگ...وبوی آلبالو بودم و...
وتو عزیز مادر
شکل قشنگت آلبالویی
طعم دل انگیزت آلبالویی
رنگ وبوی دلنشینت آلبالوییه...
جان مادر...
آلبالو که...
تمام وجودمو فدای بچه ام میکنم
زیرگلوی مبین نفسمو بوکن وببوووووووس


زنده باشی مادر..من بدون تو میمیرم....بخدا قسم!
زیر گلوی مبین هم تا همیشه برای خودت!