مادر و پسر
شیرین ترین پسر دنیا
هفت ماهه که بودی...کتاب مادر و پسر را خریدم...میخواستم بدانم...ناگفته ها را...
اما...چند وقتی است فهمیدم...چیزهایی رو باید تجربه کنم...
فهمیدم..عزیزترین مادر...وقتی ساکت و ارومه...وقتی صدایی ازش نیست...وقتی مادر قد و بالاش رو نمیبینه...باید سریع خودمو برسونم...
نباید فکر کنم...تو مثل چند ماه پیش خوابیدی یا داری تو دنیای خودت دست و پا میزنی...
دنیای تو شده کشف دنیای ما....و کیفی میکنی دیدنی...
من تا همیشه...حوصله ی این کنجکاوی هات رو دارم....اینا یعنی تو سالمی...یعنی تو باهوشی...یعنی تو پسری!
و من شکررررررر میکنم خدایی که تو رو دستم امانت داد....
اینم چند تا از کشفیات کوچولوت که مامان رو خندوندی و عاشقانه بخدا عاشقانه....عکس گرفتم و ثبتشون کردم...من فدای دستهای کوچکت...من فدای افکار پیچیده ات که همیشه دلم میخواد بدونم چی میگذره توی سرت...من دور سرت بگردم...