بوی بهار ...
امروز چندم اسفند است؟؟
چرا همیشه اسفند بوی بهار میدهد؛ بوی عید؟!
بهار امسال...برایم بهترین بهار است؛ بهترین
چون تو هستی...پسرم
تو هستی شکوفه ی بهارم
تو هستی و اولین بهارت را میبینی...و این یعنی اغاز قصه ی زندگی
عمرت پر بهار...زندگی ات بهاری
بهارم...زندگی ام...شکوفه ی نارنجم
تو بهاری برای من
تو تحول زندگی مایی...و تو همه ی خوبیهایی
همه ی همه!
این روزها فکر میکنم خوب تر از تو؛ خوب تر از اکنونم مگر هست...؟
و اینده ی روشن تو.....یادم می اورد ....خوبی دیگر را...
تو باشی همه چیز زیباست....دلبندم
نفس بکش...بوی نو ...اخ که چقدر این بوی نو را دوست دارم
بوی ملحفه های شسته ی مادرم...بوی کفش های قرمزم...بوی شکوفه های بهار نارنج...بوی عیدی
چقدر این روزها خرید را دوست دارم...کودک شده ام؟!
یا شاید دلیلش وجود کودکم است...اری تو هستی و من دوباره ذوق بازار و خرید های عیدانه سراغم امده...
همه چیزم برای تو
همان اول توای که گفتم...گل بهارم
چرا همه ی مغازه ها کودک سرا شده اند؟؟ آه یادم امد من مادر شده ام...
باز هم اول تو....و شاید فقط تو
این برای من یعنی عید...یعنی بهار...یعنی لبخند...
این را هم بگویم.....زمستان باشد یا تابستان؛ بهار باشد یا پاییز...بوی تن تو....برای من بوی بهار است
مستم میکند...
بوسه هایت...نگاهت...تن لطیفت...دستهایت...صدایت....همه را فقط برای خودم میخواهم و بس
عاشقانه دوستت دارم و ارزوهای خوبم همه برای تو
پسرم شکوفه ی بهارم پاینده باشی
خدایا عمرش پر بهار باد ...آمین
نفس مادری...