مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

مبین، سه سالگیت مبارک

1393/2/20 17:22
نویسنده : مامان هدي
1,036 بازدید
اشتراک گذاری

هوالمبیـــــــن...

دیشب میانِ هیاهویِ مهمان ها...میانِ بدو بدو کردن های میزبانی....میانِ استرسِ کم نبودنِ شام برای 15 نفر...دیشب گوش های مادرانه ام شنید صدایت را....صدای پسرکی که از صبح وقتی نگاهش میکردم دلم هُری می ریخت پایین و به بالندگی اش می نازیدم...

دیشب صدایت را شنیدم...صدایِ ظریف و آرامت را ؛داشتی برای خودت زمزمه میکردی امــــا من شنیدم!

_مامانِ مهربونم 

مامانِ من عزیزه

مامانِ خوبم

مامانِ مهربونم

آمدم روبرویت نشستم ...نگاهت کردم، چشمـــــــهایت! از صبح حالم عجیب بود و تو اینطور بَندِ دلم را تاب دادی...از صبح دلم خلوت میخواست...درست مثلِ نوزدهمِ اردیبهشتِ هر سال! که دل توی دلم نیست...چشمهایت را که دیدم...آرام گفتمت...و من با اولین نگاهِ تو آغــــــاز شدم نفسِِ مادر...نگاهم کردی و شرمنده ی این همــــه معصومیت و پاکی و مهربانی ات شدم...نگاهت تازه نبود...همان نگاهِ سه سال پیشِ بود!

(همان نگاهی که توی اتاقِ عمل وقتی توانِ حرف زدن نداشتم...صدای خانوم دکتر ملاحسنی را فقط می شنیدم...میخوای ببینیش خیالت راحت بشه که سالمه؟ بیا اینم پسرِ خوشگلت که اینقدر اذیتت کرد..ببین چه سفید و نازه...داره نگات میکنه...و من چه ناباورانه دیدمت...توئه تازه از بهشت آمده را...تکه ی وجودم را...رویایِ حقیقی ام را...

راستی گفته بودمت وقتی توی اتاقِ عمل بندِ نافت را جدا کردنت ؛ همان جا بندِ دلت را به بندِ دلم گره زدند؟؟؟!)

مهمان ها که مشغول شام شدند...آرام خودم را رساندم به اتاقِ دنجم...حالم خوش نبود....دلم خـــدا می خواست..که خودم را بیندازم توی بغلش...که دستهایش را ببوسم...زمزمه کردم خــــدایا شکرت...خــدایا شکرت...خدایا شکرت ....خدایا....

به رسمِ هرسال دو رکعت عاشقی را پیش کشش کردم...

خـــــدا، صدایم را شنیدی؟ مبین را به تو سپردم...دلم برایش سلامتی و عاقبت بخیری و موفقیت می خواهد....خــــدای جانم دلم میخواهد تو را همیشه داشته باشم که هوای مبین را داشته باشی، که مهربان تر از تو نیست...این پسر امانت است....کمکم کن امانتدار خوبی باشم...

مبین ، جـــــانِ مادر...شیشه ی عمرِ مادر...سه سال نفس به نفسِ هم...هر شب و هر روز....زندگی کردیم...سه سال نه من بی تو خوابم برد و نه تو بی من! سه سال عشق کردیم و خندیدیم و زندگی کردیم...همانطور که می خواستیم..

و تو بی مثالِ دنیایم....به یقین حقِ فرزندی را ادا کردی...کامل بودی برایم و منِ تشنه را سیراب کردی...سه سال را جرعه جرعه نوشیدم و روحم را تازه کردم...سه سالی که لحظه لحظه اش حک شد! معجزه هایی را شاهد بودم که دلیلش بودی ...و معجزه ی بالندگی ات...

پیامبرِ سه ساله ام...فهماندی ام اعتمادِ محض داشته باشم به همان که خلقم کرده...آموختی ام پاداشِ کم ارزش ترین کارها لبخند است...یادم دادی ببخشم و فراموش کنم و دوباره دنیا را بسازم...گفتی ام ساده بگیر و آرام باش...نشانم دادی مهربانی حد و مرز ندارد...من این سه سال دیدم که دنیای تو کینه و تلافی و قهر و حرص ندارد...دنیای تو بدی ندارد...دنیای تو هرچه دارد...هرچه باشد....با یک دالی موشه عوض می شود...گریه هایت به  خنده تبدیل می شود...قهرت به آشتی و حسادتت به مهر...دنیایت به زیبایی خـــداست.

مقدس ترین روزهای عمرم این سه سال بود....دانشگاهی بود که مدرکش همین آرامش و لبخند و شادیت است...

مبینِ روشنم....هرچه بود گذشت...کم و زیادش...همین تلاش برای زیستن..برای عاشقانه زیستن، این سه سال را برایم نورانی کرد...تو که خوبِ مطلق بودی...بدی های من را به بزرگ بودنِ پاکی ات ببخش...

امروز صبح....وقتی بردمت دستشویی...چشمهایت بسته بود....امــــا بوسیدی ام...و من باز پُر شدم از تو..می بینی چه آسان عشق می بخشی...خودم را..مادرانه هایم را...آماده کردم برای سالِ چهارم...برای سالی پربار..سالِ استقلال و تقابلِ دلبستگی و وابستگی ان شاالله....بالندگی ات پیاپی گلِ عمرم.

چقدر زندگی با یک سه ساله هیجان انگیز است...خوشحالم...اشتیاق روزهای پیش رو را دارم....و شاکرم برای بهترین و بی نظیرترین سه سالی که گذراندیم.

آخ یادم رفت بگویمت، مبین این شعرِ خوش آهنگت...بی مثال ترین و با ارزش ترین هدیه بود...

وجودت سبز...عمرت پربرکت...خـــدا پشت و پناهت...

دوستت دارم تا نفس دارم....سه سالگی ات مبارک.

+ببخشید این پراکنده گویی ام...حالِ مادرانه ام خوش است...دلش هرچه خواست دستهایم نوشت....خـــدایا شکرت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

بهار
20 اردیبهشت 93 11:23
مبارکت باشه سه سالگی مبین،پیامبر سه ساله دلت،روشنی قلبت. پس کی عکسای جشن تولدشو میذاری ببینیم کیف کنیم؟؟
مامان هدي
پاسخ
ممنون خاله بهار باصفا..چشم اخه هنوز مهمون دارمبرن بعد.
صوفی مامان رادمهر
20 اردیبهشت 93 13:19
عزیز دلمممممم دیدی دلم طاقت نیاورد از صبح دو بار اومدم اینجا که بگم خیلییی دوستت دارم بگم تولدت مبارک بگم 3 ساله خوشمزه انقدر از مادر عاشقت دلبری نکن آخه الهی که جمعتون همیشه خدا به شادی جمع باشه چقدر متنت قشنگ بود هدی... دلم غنج رفت تولد مبین نازنینمون مبارک
مامان هدي
پاسخ
اره دیدم..پیامت رو سر صبحی گرفتم..ممنون از این همه مهربونی...تو همیشه لطف داری..ببوس رادی رادانِ مهدکودکی رو
معصـومـﮧ
20 اردیبهشت 93 16:20
مبیـنِ هـدی تولـدت مبـارک! مثل همیشه عالی نوشتی...
مامان هدي
پاسخ
ممنون...معصومه ی عزیزم
masi
20 اردیبهشت 93 19:47
تولدت مبارک مبین نازنین
مامان حانیه
20 اردیبهشت 93 20:43
عزییییییییییییزم تولدت مبارک
مامی یاسین و یسنا
21 اردیبهشت 93 8:11
مبین جون تو هدیه ی الهی از سوی خداوند برای سینه ی پر درد مادری /چشمانت امید زندگی و وجودت بهانه ی زندگی مادر است/عطر وجودت را با عشق میبوییم/سه سالگیت مبارک عزیزم هدی جون خیلی قشنگ نوشتی مثل همیشه .خودمونیم همیشه به این جور مادر بودنت حسودیم میشه .تولد به ما که خیلیییییییییی خوششششششششششش گذشت مثل هر سال عالی و به موقع .وقت نشد بهت زنگ بزنم برای تشکر.میزنگم.قرارمون یادت نره پوسیدم اینجا تا فسیل نشدم بیا.
مامان هدي
پاسخ
سمیه جووووون....تو و حسودی و دختر و پسرت برام عزیزید...تو هم مثل همیشه به من لطف داری...قرارمون سر جاش...دلم واستون تنگ شده..میایم...فسیل نشو
مامان علی اصغر
21 اردیبهشت 93 8:42
تولدت مبارک نازنین پسر هدی جون تو چه میکشی با این همه دلبری کردن من که تا علی اصغر میگه دوستت دارم دلم واسش غش میره و اشک تو چشمام جمع میشه اونوقت تو ... با این پسر احساسی واقعا عالیه
مامان هدي
پاسخ
ممنون دوست خوبم هرکدومشون یه جور دلبری رو یاد گرفتن...مبین هم میدونه من اینجوری سیرش میشم...خدا حفظشون کنه...ببوس پسر خوشنامت رو
فرحناز
21 اردیبهشت 93 13:31
سلام هدی جان بازم تولد مبین عزیز و دوست داشتنی را تبریک میگم خیلی خوش گذشت ممنون مادر باسلیقه
مامان هدي
پاسخ
ممنون فرحناز خانوم...از اینکه اومدید و لطف داشتید...طاهای پر انرژی رو ببوسید
زهرا(مامان پارسا)
21 اردیبهشت 93 14:00
مبين عزيزم گل پسر مهربون مامان هدي تولدت مبارك. از اول صبح همش ميگفتم خدايا امروز چه روزيه؟ يكهو يادم اومد كه اين روزا يه فرشته به زمين اومده. هدي جون مثل هميشه فوق العاده مادري منحصر به فردت رو به قلم آوردي. دلم خيلي براي اينجا و نوشته هات تنگ شده بود. بذار به يه حسابي؟! ايشالا مبينت هميشه سالم و شاد باشه و زير سايه پروردگار و مامان و باباي خوبش.
مامان هدي
پاسخ
زهرا..تو کجایی دختر؟ خیلی نگران شده بودم..و شماره ات رو نداشتم دیگه! ممنون از لطفت عزیزم...پارسای سه ساله خوبه؟ ببوسش
مامانی زهرا
21 اردیبهشت 93 17:01
مبین عزیزم ترانه مامانی زهراگفتنت آرامش لحظه های من است عطرگلم سه سالگیت مبارک هدی جیگرم سه سال مادرشدنت مبارک انشاالله 90سالگیش روجشن بگیری
مامان هدي
پاسخ
مامان من داشتنِ مبین رو مدیونِ بودنِ شمام! سایه تون مستدام... 90 سالگیش رو ایشالا کنار زنش بگیره
مامان بهادر
21 اردیبهشت 93 17:05
دلت چه خوب میگوید و دستت چه زیبا مینویسد مبارک باشه تولد گل پسرت انشالله همیشه شاد باشه و موفق ببوس مبین عزیزمو که مهربانی رو کاملا از خودت یاد گرفته شک نکن که بهترین مادری خداوند همیشه یار و یاورت
مامان هدي
پاسخ
سپیده مهربون..مامان بی نظیر و محکم..ممنون
نسرين... مامان برديا.
22 اردیبهشت 93 1:14
تولد کاکل زري سه سالت مبارک هدي جون...ايشالله صد سالگيش و جشن بگيري... من که بي صبرانه منتظر عکسام... هزاااارررر تا بوس بواي هر دوتاتون
مامان هدي
پاسخ
ممنون نسرین عزیزم...این نی نی وبلاگ جدید یکم سخت کرده همه چی رو
معصـومـﮧ
22 اردیبهشت 93 15:49
رمز؟
مامان هدي
پاسخ
الان این در بود زدی
بهار
22 اردیبهشت 93 16:47
تق تق تق....کسی خونه نیست؟؟؟!!!
مامان هدي
پاسخ
بهار مال تو رو در نزده فرستاده به ایمیلت!
خاله زری ( مامان آرمان)
22 اردیبهشت 93 19:09
مبارک باشه آقا مبین میشه به ما هم رمز بدین لطفا
مامان هدي
پاسخ
میشناسمتون؟ایشالا بیشتر که باهم آشنا شدیم بعد..
سپیده
24 اردیبهشت 93 16:52
تق تق تق هدی خانوم هستین خونه ؟ من رمز میخوام
مامان هدي
پاسخ
من برات رمز رو گذاشته بودم سپیده جون...دوباره گذاشتم
الهه مامان گلسا
28 اردیبهشت 93 17:00
مبارکت باشه دسته گلم هدی من برای تبریک تولدش بهت اس دادم ولی فکر میکنم به دستت نرسیده باشه به ه حال می بوسم فرشته ی طلاییت رو به من هم اگه قابل دونستی رمز بده
مامان هدي
پاسخ
ممنون الهه جونم..رسید به دستم همون روز...جواب هم دادم بعد فهمیدم که شارژ نداشتم نرسیده بهت! رمز هم به روی چشمممممممممم عزیز مهربونم
خاله ندا
31 اردیبهشت 93 22:52
سه سالگیت مبارک فرشته ی ناز
مامان هدي
پاسخ
عزیزمی خاله ندا