مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

سبحان المبین....

1392/9/30 9:21
نویسنده : مامان هدي
366 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره پرسیدی.... منتظرِش بودم...منتظرِ این پرسش های خدایی..جواب هایم را سرچ می کردم و توی آستینم می گذاشتم برای روز مبادا...

تا شبی که هوا بس ناجوانمردانه سرد بود...

توی رخشِ سفیدمان نشسته بودیم...شیشه ها بالا...خبر از سرما نداشتیم...بخاری زحمتِ هاااااا کشیدن را تقبل کرده بود...

مشغول نقاشی روی بخارِ شیشه بودیم...

که بابایی اعلامِ توقف کرد...

پوشاندمت و پیاده شدیم...سرما تا مغزِ استخوانمان رفت!

گفتی:_مامان چرا هوا اینقد سرده؟

_زمستون داره میاد دیگه عزیزم...گفتم که زمستون بیاد هوا خیلی خیلی سرد میشه..برف میاد.

_تی هوا رو سرد تَرده؟

_خدا....

_چرا؟

_چون زمستونه!

_خدا توجاس؟

_اون بالا ، تو آسمونا...

سرت را بالا می گیری...نگاهی به آسمان می اندازی...

_توجاس؟ پس چرا نمی بینمش؟؟

_آخه خدا دیدنی نیست مامان....تو قلبته...دوستت داره...خیلی!

_منم دوسش دارم...

چه خالص گفتی! بدون ریا....عزیزترینم.

رفتیم داخل مغازه...کارمان را انجام دادیم...باز موقع برگشتن شد...در که باز شد...باز یخ زدیم!

_مامان خیلی سرده...به خدا بِدووو هوا رو آروم تُنه!

_باشه ...خدا هوا رو آروم کن...مبین سردشه...هوا رو گرم کن لطفا.

همزمان با سوار شدنمان...یخ ها می شکند...گرممان می شود...سرت را به شیشه تکیه میدهی...بالا را نگاه میکنی...آسمان را....آنقدر معصومانه گفتی...

_خدا ممنون هوا رو آروم تردی...دَرمَم شد...دوستت دارم.

می دانم خــــــــــدا آن شبِ‌ سرد چه حسی داشت...می دانم...!!!!!

من ذوبِ شکر گزاریِ تو ی 31 ماهه شدم...اینقدر پاک و کودکانه بود که وجودم را لرزاند....کاش یاد بگیرم...

خدا ممنون برای مبین که هوای زندگیمو آروم کرده...ممنون برای این آرامشِِ جان.

الحمدلله....الحمدلله...الحمدلله.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

صوفی مامان رادمهر
27 آذر 92 14:59
عزیزم هوای دلت همیشه آروم باشه به یاد خدا که دلمو روشن کردی با حرفای شیرینت پسر... هدی قلمتو خیلی دوست دارم
مامان هدي
پاسخ
ان شاالله.... منم تو رو دوست دارم...خیلی!
معصـومـﮧ
27 آذر 92 19:39
کاش شکرگذاری از ته ِ ته ِ دل رو از مبین و مبین ها یاد بگیریم! ببیوس این پسر آسمانی رو
مامان هدي
پاسخ
اره...یه تشکرِ واقعی و بچگونه! بوسیدم
مامان آراز
27 آذر 92 21:47
عزیزم
سمیرا مامان آنیتا
28 آذر 92 9:10
از الان موندم اگه روزی آنیتا چیزی پرسید .. من چی بگم ؟ تو کارت راحت تره هدی .. به حرفی که میزنی اعتقاد قلبی داری و مبین هم صلابت تو رو که می بینه قبولش میکنه
مامان هدي
پاسخ
سمیراااااا جانم تو هم اگه میخوای کارت راحت باشه...قلبت رو باز کن ...توکل کن بهش...خیلی مهربونه..مثل تو برای انیتا.....برای توه...از مادر مهربون تره...لذتی داره این رابطه ی شیرین... خدایا شکر که دارمت
الهه مامان گلسا
1 دی 92 1:37
فدات بشم فرشته کوچولو که درس خداشناسی بهمون یاد میدی خداروشکر به خاطر شما کوچولوهای پاک
مامان هدي
پاسخ
می بینی الهه از این فرشته ها هرکدوم یکی داریم....باید حواسمون باشه!
مامان بهادر
3 دی 92 17:37
مبین خیلی عزیزی خدا همیشه یار و یاورت از همون اول عاشقانه دوست دارم
مامان هدي
پاسخ
ممنون سپیده ی همیشه مهربون
هانیه مامان دریا
4 دی 92 12:38
عزیزم چه پاک و معصوم...
مامان حانیه
10 دی 92 16:00
اشکم در اومد پسر مهربون و پاک و خوش زبون
خاله ندا
12 دی 92 2:04
جان شیرینم با این حرفای تو خدا لبخند میزنه لبخند خدا همیشه همراهت
مامان هدي
پاسخ
فدای خواهر...
maman rania
12 دی 92 7:18
31 mahe shodanash mobarak
مامان هدي
پاسخ
مرسییییییییییی
مونایی
17 دی 92 15:47
فرشته ی معصوم خدا...