مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

من خیلی بامسه ام !!!

1392/8/6 8:28
نویسنده : مامان هدي
579 بازدید
اشتراک گذاری

یا لطیف...

بعد از پدرم....دومین مردی که عــــــاشقِ طبع شوخش شدم...پدر تو بود...

و این روزها تو سومین مردی هستی ، از نوع کوچکش! که من ، عاشق ات هستم و شوخ طبعی!!!

لازم نیست حرفی بزنی تا مرا بخندانی...همین ادا های مخصوص به خودت....

دل برایمان نگذاشتی...وقتی اداهایت شروع می شود....میگوییم..شوخ شد، شوخ شد....

این روزها اینقدر شیرین جواب میدی که در هر موقعیتی منِ خوش خنده را به قهقهه میندازی....

و  می بینم روزی را که پسرک برومندم با شوخی های بجا و شیرینش مرا بخنداند درست مثل امروزت...

این روزها شوخیهایت همــــــــه را به خنده می اندازد!

کنار هر کسی که باشی ، بی شک صدای قهقه هایش به گوش می رسد

مثل همین دیشب!

صدای قهقه های مامان زهرا....

_هدی بیا ببین پسرت چی می گه ! میگه من خیلی دلقَتَم!خنده

خوردمت...تا جایی که می توانستم...دلم کمی آرام شد....

فدای شیرین زبونیات و طبعِ شوخت مبینِ زندگیم

میدونی پسر...گاهی لذت های زندگی اینقدر تکرار میشن که لا به لای روزمرگی ها گم میشن..

شیرین زبونیای دیگه ات شده برامون عادت...شده چاشنی زندگیمون...شده لذتی که به روزمره هامون معنا میده..

شمال بودیم و تو آلبالوی فروشنده ی نوجوان را خواستی...

رد شدیم... و با ناراحتی گفتی..._آلبالوی آدآ توچولو رو میخوام...

 .....

_پشه منو خورد!!! پشه بی ادب مبین دوسیت نداره..بلو خونتون...دیده ایندا نیااااا اصلا

 ....

وقتی یه خرابکاری میکنی و صدامو در میاری...

_وااااا مامان من چیتار تردم؟؟

......

بهت میگم آقای پلیس...

_بله دوربان!

میخندم...

میگی:_ نخند مامان پلیس دوربانه دیده!

.......

کافیه جلوت لیز بخورم..

_چی شد..پات شِتَست؟؟تعجب

 ....

عروسکِ مرغت رو اوردی میگی

_مامان این مرغه رو ببین چه جدیه!خنده

 ........

با وردنه میافتی به جونم...

_مامان تو نونی من میپسمت..می سارمت تو فر...داع بشی...هیپنوتیزم

 .....

_ای تَلت!! مامان خیلی تَلتی هاااگاوچران

 ....

خرم سلطان می بینیم...

_مامان به من بدو سنبل آ آ..نیشخند

 .......

 مثل همیشه میخوام برات کیک بپزم بهت میگم...مبین بیا میخوام برات کیک بپزم

_جدی می دی مامان! بلدی؟متفکر

 ......

شهاب از مدرسه اش تعریف میکند با هیجان!

تمام که می شود ، نوبت تو می شوی با تمام وجود تلاش می کنی درست مثل شهاب توجه جلب کنی

می دوی...شکلک در می اوری....بلند می گویی : مامان ببین من چه بامسه ام! من بامزه شدم....من خیلی بامسه ام....

.....

بیا مبین مرغ گذاشتم برای نهار....

_واعن؟؟

 

 

خلاصه بگویم...مزه ی زندگی من شدی....عشقم

خدا خودت نگه دارش باش.....شکرالله ، الحمدلله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان بهادر
6 آبان 92 18:50
ای جانم خیلی خیلی حال کردم و خندیدم با این شیرین زبونی هات دلم ضعف رفت کاش کنار بودی محکم بغلت میکردم خیلی دوست دارم مبین با مزه


من بغلش کنم بجای شما؟ههههه
ممنون ببوس بهادرت رو
نسرين... مامان برديا.
7 آبان 92 15:31
عزيز نمکدون....
ايشالله هميشه شاد و با مزه و خندون باشي...


ایشالااااا
ممنون عزیز
هانیه مامان دریا
8 آبان 92 12:35
واعن واعن عاشقتم مبین کوچولوی بامسه تلت!


ههههه مرسی:-*
سپید مامان علی
12 آبان 92 13:43
وای خداااا
این پسر طلا چقدر خوشگل و نمکی حرف میزنه
مامان هدی واعن با این پسر بامسه چیتار میتنی؟؟؟؟ نمی خوریش؟


واعن میخورمش
تازه خودش میره میخوابه رو میز
میگه مامان ببا منو بخور:-D
خاطره مامان بردیا
12 آبان 92 18:57
مردم از خنده با این مدل حرف زدنش مخصوصا سنبل آ آ ... ببوسش هدی


چشمممم سنبل اا رو میبوسم
خاله ندا
12 آبان 92 21:17
شووووووووخه جوووون خاله


خیلی شوخه:-D
مامان آراز
13 آبان 92 14:58
چه جیگریه ماشالا

یعنی حاضر جوابیت منو کشته پسر

مامانو میخوای بپزی؟خخخخخخ
بدو که ببینمت من تورو میپزمت و میخورمت

تشریف بیارید بخوریدشون!
صوفی مامان رادمهر
20 آبان 92 16:41
ای قربون اون مسه ات فسقلی شیرینننننننن...عکسش خیلی باحال شده هدی اره بامسه اس....ههههه
الهه مامان گلسا
21 آبان 92 10:15
قربون ادا و اصولت نمک خاله اخ که گلسا رو می خوام الهه
صدف
24 آبان 92 20:21
عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــزم من که دیگه ضعف کردم آخه هزارمشالا ، هزارمشالا ، هزاران هزار مشالا . چشمم کف پات شــــــــــــازده هههههه خیلی بامزه میشه با این قد و قواره اش شوخی میکنه
صوفی مامان رادمهر
27 آبان 92 15:44
ای جانم ...پس تو خوراک منی که مبین...بیا پیش خودم تو بگو تا من برات غششششششش کنم...تو بگو تا من حالشو ببرم... دوستت دارم شیرین زبون تشریف بیارید بخوریدش
maman rania
28 آبان 92 7:14