مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

تهران مــــــا

1392/7/9 16:08
نویسنده : مامان هدي
385 بازدید
اشتراک گذاری

هوالمبین

باز تهران همان تهرانِ همیشگی شد....

همانی که چهارسال پیش بود!

اصلا جای شما خالی بود...امروز باز من این پایتخت پر دود و دم را عاشقم....

دیگر بوی غربت نمی دهد...

چهارسالی بود ، قدم به تهران که می گذاشتم...غریب می شدم!

گویی کسی نبود ...بودند ، امـــــــــــــا کاش نبودند...فرصتِ خوبی بود برای شناختِ آنها که واقعا بی واسطه بیادت هستند....

دسته بندیشان کردم....جدایشان کردم....حذفشان کردم....ارزشمند شدند برایم...

خصوصا از روزی که با پسرک ٤٥ روزه ام تنها شدیم...شدیم سه نفر و ...

فهمیدم...روزگار ادم ها را عوض می کند...نقاب هایشان را دیدم...

بگذریم...

خانواده ی عزیزم خوش آمدید...اهوازِ مهربان...یادگارت اینجاست...علی بن مهزیار اهوازی ، قدردانِ مهمان نوازی ات هستم...مبینِ جنوبی ام نمی گذارد محبت هایت را فراموش کنم...

و تو پسر عزیزتر از جانم...سیراب شو...

من و پدرت روزشماری می کردیم..برای برقراری این خانه...

خانه ای که اگر تمــــــــــــــــــــــــــــام چراغ های شهر هم خاموش شوند...چراغش روشن است..درش باز است...آغوششان گرم است...خانه ی امید.

خــــــــــــدایا ... دلم به داشتنت خوش است...کاش تو هم دلت به من خوش بود...

شکرت مهربانِ بی نظیرم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان بهادر
9 مهر 92 16:14
خیلی خوشحال شدم هدی جان
چشمت روشن مبارک باشه
جمع خانوادگیتان همیشه شاد و گرم


سپیده مهربونم
ممنون منم خیلی خوشحالمممممم
بهار
10 مهر 92 14:54
وااااااای هدی!!!هیجان زده شدم به خدا..چه خوب...چه عالی...الهی شکر...نمیدونی چققققققدر خوشحال شدم...این روزا رو عشقه...
و....عجب یادگاری خوبی از اهواز برات مونده...
هدی جون....نمیدونم از خوشحالی چی بگم...چشمت روشن عزیزم


بهار مرسی از لطفت
از مهربونیت
از همراهیت
اررررره بهار این چند وقتی ک کم پیدام مشغول اسباب کشی مامانم
میشه شماره اتو بذاری خصوصی
دلم برات تنگیده
ندا
13 مهر 92 1:04
ما هم بسی شادمانیم
زیاااااااااااااااد بیاید

چشم زیاذ میایم
سمیرا مامان آنیتا
13 مهر 92 7:14
چشمت روشن هدی جان بخصوص برای مبین خیلی خوشحال شدم .. چه کیفی بکنه با دایی اش


واقعا چشم روشنی داره
مرسی سمیرا
مبین هر روز میگه بریم دایی شهاب
زهرا(مامان پارسا)
13 مهر 92 14:28
مباركا باشه خانوم. ايشالا به سلامتي و شادي. هيچچچچچچچچچچ چيز توي دنيا جاي خانواده رو نميگيره.

هزار ماشالا چقدر عكس مبين عزيزم قشنگه.

پس با اين حساب خصوصي ما رد خور نداره خانوم!!! منتظريم. بهانه هم قبول نميكنيم.


چشممممم ب روی چشم
منتظرم
شماره اتو ندارم
مشتاق دیدار
الهه مامان گلسا
15 مهر 92 0:36
واااااااااااااااااای هدی یعنی بهتر ازاینم میشه؟؟؟؟
چشم و دلت روشن
خیلی خوشحال شدم برات آبجی گلم


نمیشه الهه
دیگه هیچی برام مهم نیست
یهو صاحب همه چی شدم
ممنون الهه خوبم
خیلی دوستت دارم خیلی
ملیحه مامان پریا
16 مهر 92 18:56
هدی عزیزم رسیدن مامان و بابا به خیر
انشالا دیگه غم غربت نکشی و همیشه کنار هم خوش و شاد باشی


ایشالا ک خیلی سخته...
هانیه
17 مهر 92 11:48
من متوجه نشدم چی شد الان؟!
تو اسباب کشی کردی رفتی تهران؟
مامانت اینا واسه زندگی اومدن تهران؟
هر دو تون رفتین تهران؟
اونا مسافرت اومدن خونه تون؟
به هر حال هر چی که هست خوشحالم از خوشحالیتون


هههههه چقدر حدس
مامان اومد تهران
سرجای قبلی
من همچنان سنگر رو حفظ کردم
صوفی مامان رادمهر
20 مهر 92 13:50
کلا ما رو هم در شادیتون سهیم بدونین... به سلامتیییی و دل خوش


سهیم هستید...
مونایی
22 مهر 92 17:03
من با این پست گریه کردم، چرا... نمی دونم!

خوش باشید کنار هم، 8 نفره!

خوشحالم که خوشحالی...
بهترین دوست من!


مونــــــــــــای خوبم
خودم هربار گریه میکنم
ولی دلیلش رو می دونم....
دلیل گریه ی تو رو هم می دونم

بهترین دوست من!
صدف
24 مهر 92 0:22
هدی از صمیم قلب برات خوشحالم خیلــــــــــــی خوشحالم . جمعتون همیشه جمــــــــــــــــع


میدونم....
حس می کنم...
ممنون صدف جانم
مامان آراز
26 مهر 92 11:52
سپید مامان علی
28 مهر 92 15:46
خدا رو شکر با اومدن خانواده عزیزت از غربت و تنهایی رها شدی..
چشمت خودت و مبین و همسری روشن..
چقدر این روزهاااااا خوشحالی.. ما هم از خوشحالیت مسروریم


سپیده عزیزم
خیلی خیلی ارامش دارم