پانتومیم!
این روزهای 22 ماهگیت...به اجرای پانتومیم گذشت...
نمی دونم از کجا یاد گرفتی...
ولی شیرین انجام می دی...
بهم میگی مامان آب می حوری؟؟ میگم آره...
با دست شیر آبِ خیالیت رو باز می کنی...آب می ریزی تو دستت که مثل لیوان شده...بعد میاری میگی بحور..به به...میگی حوردی؟؟ اومده بود؟؟ (خوشمزه بود؟)
یا وقتی یه کاری رو بهت میگم انجام بده و حوصله نداری مثل اوردن کنترل....اونوقت کنترلِ خیالیت رو برمی داری و برام کانال عوض می کنی و می خندی....
مداد رنگی خیالیت رو برمیداری و میکشی می گی مامان ببین درابه دِدیدم..
برام گل میچینی و میگی : بو تون...به به بوی اوب میده....اَشنده!
با توبند بهمون شلیک میکنی و نوبت خودت که میشه خودتو می ندازی زمین و چشماتو می بندی...میگی موردم مامان..میگم نمیری مادر...میگی باده حوابیدم ، نمردم!.
گاهی توبندت همون دوتا انگشت موچولوت میشه...
شکلکایی که با صورت ماهت در میاری ...خودت میدونی چقدر عاشقشونم..برای همین همیشه وقتی انتظار ندارم برام شکلک در میاری...
بهم پسته خیالی میدی..پوستشو میکنی...
از درخت خیالی برام سیب میچینی....میگی میحوری؟؟
خیالت خوش...کودکی کن....من عشق میکنم
شکرخدایم...به تو سپردمش.