مبين مبين ، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

رویای دیروزمی....

1391/12/8 1:27
نویسنده : مامان هدي
400 بازدید
اشتراک گذاری

سبحان المبین

من همیشه دلم پسر میخواست...

یک پسر از آنها که شیطنت و شور و هیجان تمام وجودشان را پر میکند...دلم پسر میخواست...از آنها که پر از انرژی و فکرهای بکر بودند...دلم پسر میخواست...از آنها که مثل تو اند مبین!!!!

و تو امروز همان پسری هستی که من دلم میخواست...همان برق نگاه سرشار از شیطنت و کودکی همان فکرهای بکر و شور و هیجان و نشاط...در عین آرامـــــــــــــــشت.

ولــــــــی نمیدانستم مادرِ همچین پسری بودن دل میخواهد....فکر اینجایش را نکرده بودم....فکر دلِ مادرانه ام را نکرده بودم...

حسابِ وقتی صندلی کوچکت را برعکس میگذاری و درعین نداشتن تعادل سعی در بالا رفتنش داری و صدایم میکنی ماما بِبی منو! را نکرده بودم

حساب وقتهایی که از میز شیشه ای تلویزیون میپری روی باند و از روی باند روی میز عسلی تا دستت به دکمه ها برسد و این وسط شاید خطای دید سراغت بیاید ،را نکرده بودم!

حساب آویزان شدنت از طبقه های کتابخانه را نکرده بودم...

حساب این همه بلند پروازی ات را نکرده بودم...

اما آهسته میگویم....تو همانی...که اگر غیر از این بود آرام نمیشدم...همان پسرک پر از انرژی و شیطنت و شور و هیجان و فکر های بکر...

دل مادرانه ام این وسط چه میگوید؟؟ مگر نمیخواستی اش...پس لذتش را ببر...مگر به همان که به تو بخشید، نسپردی اش؟؟ پس آرام باش...

مبین دردانه ی قلبم...تو بازی هایت را کن...کم نگذار برایم...خوب زندگی کن...شاد کودکی کن..آزادانه بازی کن....من هم ،میخوانم برایت هرلحظه آیت الکرسی را و روانه ی وجودت میکنم...یاعلی را...خودت نگهدارش باش...

امان از این دل که باز میلرزد....مادرم دیگر.....تو برو پی کودکانه هایت پسر!

من تا ابد عاشقت می مانم و عاشقانه نگاهت میکنم...و زیر لب چیزهایی زمزمه میکنم تا خیالم آسوده شود :الله لا اله الا هو الحی القیوم...................عاقبت بخیر باشی مادر.

خدایم میدانم...لاحول و لا قوه الا بالله.

شکر الله.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان طاها
7 اسفند 91 16:24
مثل همیشه زیبا نوشتی هدی جون.
اینم یکی از اون نوشته هایی بود که واقعا دلمو لرزاند و موهای بدنم با خوندنش سیخ شد.
واقعا قلم خوبی داری.
احسنت.
خدا مبین و برات سالم نگه داره .
الهی آمین.


ممنون مریم عزیزم تو همیشه لطف داری ب من...
شکر برای طاها کوچولوت...ببوس روی ماهشو

مامان آراز
7 اسفند 91 21:19
آخ هدی جون منم عااااااشق پسر بودم و هستم از اون شیطوناش و شکر که به ارزوم رسیدم

منم فکر نمیکردم مقابل این همه شیطنت کودکانه این همه کم بیاورم و دلم بلرزد

ولی جدیبعضی وقتا واقعا کم میارممبییییییییین شیطونی کن ههههههه







الهی شکر به ارزومون رسیدیم....
قربون پسمل های شیطونمون برممممممم
دلت هم حق داره اخه دل مادره.
ببوسش اراز پهلوون رو

دعا کنیم برای همه....برای براورده شدن ارزوشون


فرناز مامان ایلیا
8 اسفند 91 3:47
خیلی قشنگ نوشتی...
خدا ببخشه بهت پسمل قند عسلت رو...
مامانی مهربون.

و همینطور پسر قندعسل خودت رو
فرنازی ببوسش

بانو
8 اسفند 91 7:47
واقعاً خستگي ناپذيرن اين فسقلي هاي وروجك.....خدا در پناه خودش حفظشون كنه....

خدا خودش نگهدارشون باشه...
قربون انرژیشون برم

خاله کوثری...
8 اسفند 91 11:21
تا باشه از این شیطونیا....واقعا چه بامزه..این نی نی گوژولو ها واقعا چقدر (ریسک) میکنن...مثلا اگه یهوو اون صندلی فسقلیت کج بشه...کتابخونه ک بهش آویزوون میشی....جووون...همبوله دیگه نمیشه کاریش کرد...انشالله همیشه تنت سالم باشه وتو شیطوونی کنی جیگرطلای دودر......خودت نگهدارش باش

قربون این شیطونیا ....
شیرینه کوثر..شیرینه....

سمیرا مامان آنیتا
8 اسفند 91 11:44
اما من هیچ وقت دلم پسر نمیخواست
دخترکم را با تمام شیطنتهای ظریفش ... با تمام لبخندها و نازکردنهاش .. با تمام ملوس بازیهاش که دل ها را آب میکند .. با تمام دخترانه هاش میپرستم و با دنیایی عوضش نمیکنم

خدا را شکر که تو دختردار نشدی هدی .. یک لحظه دلم گرفت اگر به جای مبین ... مبینا داشتی


سمیرا
من دختر هم دوست دارم و اگه خداصلاح میدونست باید دختر دار باشم شک نکن همین متن رو با توجه به دخمل طلام براش مینوشتم...
و اینکه...قربون مهربونی خداااا
ببوس دخمل اسمونیت رو
مامان ساره
9 اسفند 91 0:37
اي جونمممممم
والله خيرالحافظين.

زيبا مثل هميشه...


ممنون ...
مهربون مثل همیشه
مامان مصطفی و مهسا
9 اسفند 91 1:06
و خداوند بهترین نگاهبان است
شکر خدا که شما با حضور مبین عزیز به آرزوهاتون رسیدین
سایه لطف خدا بر سر مبینم و مادر و پدرش مستدام

ممنونم به وبلاگ پسرم سر زدید


ممنون...
خیلی جالب بود...احسنت داره دانشمند کوچولوت به امید بزرگی راه و منش اش...
فاطمه مامان امیرعلی
9 اسفند 91 10:00
من هم مثل تو بودم.دوست داشتم پسر داشته باشم و شد.
حالاااااااا یه دخمل هم میخوام.
خدا حفظ کنه همه فرشته هامونو.
برای مبییییین.

میبینی فاطمه ادم همیشه در حال خواستنه...
منم دخمل میخوام...ولی پسر هم شد عشق میکنم.
ببوس اقا کوچولوی نازت رو
شادي
10 اسفند 91 3:21
الهي كه پاينده باشه اين پسر شيرين و دوست داشتني .
اين پسري كه حالا شده ، همه ي زندگيت هدي .


ممنون عزیزم...بهار شیرین عسلت رو ببوس
خدا همه اشونو حفظ کنه...آمین
زهرا(مامان پارسا)
10 اسفند 91 8:20
فوق العادع زیبا نوشتی هدا جان با تمام وجود درکت میکنم و به مادر بودن زیباترت احترام میذام. ایشالا که خدا نگدارش باشه.


ممنون زهرای عزیز
ندیده برام قابل احترامی
ببوس پارسای محبوبم رو




فائزه_مامان مهدیار
10 اسفند 91 14:29
هدی جونی بازهم مثل همیشه زیبا نوشتی حرفهای مادارنه ت را
فدای مبین شیطونی پسر و دختر جفتشون قشنگن مهم اینه مثل آقا مبین با کمالات باشن

ممنون فائزه عزیز
واقعا درست گفتی...لطف داری به مبین...
مهدیار پاکت رو ببوس
صدف
12 اسفند 91 0:26
هزار مشاالله ، هزار الله اکبر ، خدا حفظت کنه مُمی بی نظیرم
هدی عزیزم آرزو میکنم به تمــــــــــــــــــــام آرزوهات برسی
پروردگارم به درگاهت دعا میکنم برای شنیدن آمیــــــــن تمام آرزوهایش . آمین یا رب العالمین

راستی مثل همیشه عالی نوشته بودی

ممنون صدف مهربونم...
ارزوی کوچولوت در پناه دعاهای مادرانه ات...
دامادی این پسر کوچولو ها ان شاالله

مونایی
12 اسفند 91 15:18
دل مادرانه ت همیشه آروم ، همیشه محکم .

شیطنت های پسرانه ش همیشه برقرار ...


ببوسش .


امین برای این همه دعای پاک
ببوس روی ماه پسر کوچولو رو

یه مادر نی نی سایتی
21 اسفند 91 1:18
خوش به حالت که پسر داری ... ماشاالله
خدا برات نگهش داره
من یه مامان بد بختم چون دختر دارم
خودم نه برادر دارم نه پدر و خدا هم به آرزوی قلبم گوش نکرد و بهم پسر نداد ... اما خدا رو شکر می کنم که دخترم سالمه
من دیگه می خوام بچه نیارم چون می دونم اینقدر بد بخت هستم که بچه بعدیم هم دختر میشه
نمی دونی اون روز که جنسیت بچم رو بهم گفتن چه حالی شدم هم من هم همسرم داشتیم از غصه می مردیم ... همسرم که باهام قهر کرد تا چند روز
حرف دلم رو برات نوشتم تا قدر نعمتهایی که خدا بهت داده بدونی
اما من معتقدم که یکی که بد بخت باشه تا ابد بدبخته و یکی که خوشبخت باشه تا ابد خوشبخته .. حداقل برای من که اینطور بوده


دلم گرفت از درد دلت مـــادر...
آدمی بنده ی نداشته هاشه...
خــــدا حکمتت رو شکر..
یکی میگه خدا منو لایق ندونست بهم دختر نداد..
یکی میگه خدا منو لایق ندونست بهم پسر نداد...
ولی هرچی که هست..
لایق مـــــــــــــادر بودن دونستت ...
وای عجب مقامی...عجب اسمی..
خدایم چه حکمتی تو کاراته...که یکی فقط میخواد یه فرشته رو بغل کنه....و هنوز سالهاست منتظره!!
و یکی اینقدر عطای تو رو ناچیز میدونه که...
خـــــداشکر...