تن تن تون... عراب!
دلت میخواهد در همه ی کارهای خونه مشارکت داشته باشی...
من هم استقبال میکنم...
اینکه پا به پای من تمام کارها را انجام میدهی و خوب زیر نظرم داری و به درستی پیاده میکنی تحسین برانگیز است...
برای گردگیری های روزمره...اسپری کوچکِ تمام شده را شستم و آب کردم...تا برای تو باشد...با همان دستمال سبزِ مخصوص خودت...
من هرجا را که تمیز کنم...تو هم پشت سرم همان جا را ....
و امان از لحظه ای غفلت....و سر رسیدن و اب پاشیدنت با اسپری به صفحه ی ال ای دی...!!!
خشکش کردم...و خاموش!روشن که کردیم..رنگها بهم ریخت..به قول تو تمامش شد آبی!دوباره خاموش!و بار بعد که روشن کردیم...ال ای دی تبدیل به رادیو شد! تصویر نداشتیم و صدا واضح!
در یک کلام وقتی درخواست المو کردی گفتم: تلویزیون خراب شده!
و تو از همان لحظه خبرش را به همه دادی: تِن تِن تون ؛ عراب!
کی خراب کرده؟؟ مُمی!
این شبهایی که تمام لحظه هایمان سه نفره میگذرد..بدون حظور آقای تِن تِن تون....خوش میگذرد و تو عروسک نقش اولی و خوب ما را سرگرم میکنی....گاهی شک میکنم...شاید میدانستی خرابی آقای تلویزیون به بازی های سه نفره مان می ارزد!
هرچه هست...اگر این صدقه ی رفع بلای خانه ی کوچکمان است....خدایاشکر...اگر این صدقه ی چشم و نظر است خدایا شکر...از مال هرچه میخواهی ببر....جانمان آسوده باد.
کمی...دلمان سوخت!اما فدای ســـــــــــــــرت آرام جانم...شکر خدا...شکر.