مبين مبين ، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

تن تن تون... عراب!

1391/11/3 17:19
نویسنده : مامان هدي
389 بازدید
اشتراک گذاری

دلت میخواهد در همه ی کارهای خونه مشارکت داشته باشی...

من هم استقبال میکنم...

اینکه پا به پای من تمام کارها را انجام میدهی و خوب زیر نظرم داری و به درستی پیاده میکنی تحسین برانگیز است...

برای گردگیری های روزمره...اسپری کوچکِ تمام شده را شستم و آب کردم...تا برای تو باشد...با همان دستمال سبزِ مخصوص خودت...

من هرجا را که تمیز کنم...تو هم پشت سرم همان جا را ....

و امان از لحظه ای غفلت....و سر رسیدن و اب پاشیدنت با اسپری به صفحه ی ال ای دی...!!!

خشکش کردم...و خاموش!روشن که کردیم..رنگها بهم ریخت..به قول تو تمامش شد آبی!دوباره خاموش!و بار بعد که روشن کردیم...ال ای دی تبدیل به رادیو شد! تصویر نداشتیم و صدا واضح!

در یک کلام وقتی درخواست المو کردی گفتم: تلویزیون خراب شده!

و تو از همان لحظه خبرش را به همه دادی: تِن تِن تون ؛ عراب!

کی خراب کرده؟؟ مُمی!

این شبهایی که تمام لحظه هایمان سه نفره میگذرد..بدون حظور آقای تِن تِن تون....خوش میگذرد و تو عروسک نقش اولی و خوب ما را سرگرم میکنی....گاهی شک میکنم...شاید میدانستی خرابی آقای تلویزیون به بازی های سه نفره مان می ارزد!

هرچه هست...اگر این صدقه ی رفع بلای خانه ی کوچکمان است....خدایاشکر...اگر این صدقه ی چشم و نظر است خدایا شکر...از مال هرچه میخواهی ببر....جانمان آسوده باد.

کمی...دلمان سوخت!اما فدای ســـــــــــــــرت آرام جانم...شکر خدا...شکر.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان آراز
3 بهمن 91 18:20
ای وای تلوزیون رو خراب کردی ممی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فدای سرت خاله

آراز هم ماشینشو انداخت خورد به صفحه تلوزیون و یه کوچولو حفحش خط خورد

فدای سرتوووووووووون


اخخخخخخ فدای سرشون....ولی تن تن تون ما یک و خورده ای خرج برداشت.... بازم فدای سرش
صدف
4 بهمن 91 1:44
همۀ حرف زدنهات یک طرف ، تِن تِن تون گفتنت یک طرف . یعنی عاشقش شدم . قبل از اینکه پست رو بخونم با خودم کلنجار میرفتم که به چی میگی تن تن تون ولی اصلا اصلا عقلم به تلویزیون نرسید .
فدای سرت شازده کوچولو . انشالا همیشه چشم و نظر ازتون دور باشه .
راستی هدی جونم جا اسپندی خریدی؟ ؟ ؟ ؟


صدف وقتی گفت تلویزیون اینقدر خودم خنده ام گرفت...یه ز هم اون وسط میگه هرچی گوش میدم حالیم نمیشه کجاشه...هههه
باورت میشه نخریدم...همین امروز رفتم بیرون اولین چیز اونو میخرم...ممنون بابت یاد اوری خواهر مهربون
بانو
4 بهمن 91 11:58
حتماً رفع بلا بوده اشكالي نداره ممي جونم سرت سلامت عزيزم


ان شاالله...فدای سرش....شیطون شده هااااا
فائزه_مامان مهدیار
4 بهمن 91 13:14
عیبی نداره فدای سرت عزیزم اینطوری همه چی بهتره به جای تماشای تن تن تون باهم بیشتر عشق میکنید
به تن تن تون عراب گفتنت می ارزه عزیزم
چقدر دوست دارم ببینمت واز نزدیک اینو ازت بشنوم
بوس بوس ممی جونم


ایشالا...
منم مشتاق دیدنتون هستم...
وای یک ملیون و خورده ای به تن تن تون عراب می ارزه....هههههه
خاله کوثری...
4 بهمن 91 13:43
مبین میخواد همه ی مارو به کشتن بده با این حرف زدنش....ما که سعادت نداشتیم{ تِن تِن تون ؛ عراب! }بشنویم..ولی مامانی شنیدوبرات غششش کرد....
انشاالله تنتون سالم.....فدای سرتون..


امروز حس نداشت بگه تلویزیون...
میایم میشنوید دیگه....حال میکنی هی امروز فردا میکنیم...هههه
خاله کوثری...
4 بهمن 91 13:49
الان ممی پشیمونه...سرش پایینه...دستشم رو {رون} توپولو ی اوجولوش گذاشته...تاسف داره میخوره...خاله نبینم غصه بخوری..فدااااااای سرت.....{هدا..صندلیش...}عزیزدلم...چقدر شیرینه وقتی میره از کنار کمدش برمیداره میاره...همیشه هم همینجا میذاره....جوون..


اولا اصلا پشیمون نیست...
دوما ممی رونش تپل نیست!
سوما صندلیش...ههههه عاشق این کاراشم..
مامان بهادر
4 بهمن 91 15:59
ای جونم تن تن تون گفتنت منو کشته
ممی اگه پیشت بودم الان میخوردمت


میخوای من بخورمش بجای شما؟؟
الهه مامان گلسا
5 بهمن 91 0:25
فدای موهای طلاییت
قربون تلویزیون گفتنت بشم .گلسا طبق معمول با دال میگه ههههههههه de de doon


مبین کمی پیشرفت میکند...هههه
قربون گلسا و این کلمات سخت...هههه
سعیده
5 بهمن 91 8:58
فدای سلامتی و شیرین زبونی هات خاله جون........ولی خدایی مامان صبور داری هااااااااااا قدرش رو بدون


هههههه خوب وقتی کاری که نباید میشد شد.....چه میشه کرد؟ ههههه
مریناز (مامان نیکا)
5 بهمن 91 9:27
فدااااااااااای سرش


بعله.....
شادي
5 بهمن 91 22:49
فدااااااااي يه تار موت .
همون تاراي طلايي رنگت


بعله...خاله ها اینو نگن کی بگه
مامان ساره
6 بهمن 91 0:04
تنتون سلامت
فداي يه تار موهاي خوشگلش...

البته نميدونم كلا اين بچه ها با تلويزيون چه روابط پيچيده اي دارن؟؟؟ تلويزيون ما خش داره. هميشه هم مورد نوازش هاي(!) جوجه جان قرار ميگيره


اهان خوب اینا مهندسین فردا هستند...خبر ندارید مگر آیا چطور؟؟
ببوس پارسای مهندس رو
نسرین مامان بردیا
6 بهمن 91 0:57
خیییییلی باحالی مبن خان... عرابش کردی به همین راحتی.... ولی آفرین و صد آفرین که تو کارای خونه به مامان کمک میکنی...

هدی جون قضیه گوشوارمو خوندی؟؟؟؟ فدای سر بردیا!!!!


باحال!!! نسرین کمک میکنه از نوع عرابکاری....ههه خوب فدای سر بردیا که رففففففف
مونایی
7 بهمن 91 2:15
عجب خرابکاری ای !


از نوع حرفه ای
مامی یاسن و یسنا
12 بهمن 91 16:23
این کار مبین برای ما تجربه شد که دست دخترک اسپره ی آب ندیم .
آخه تا وقتی مبین هست تلوزیون به چه کارتون میاد رادیو گوش کنید ثابت شده تاثیر گذاریش بیشتره ....


اخه رادیو نداریم...به کی بگم....هههه
مامان مصطفی و مهسا
20 اسفند 91 12:05
فدای سر قشنگش
مواظب پسر نازت باش
اشیا مهم نیستند
مهم افراد هستند


ممنون لعبت بانو جان...فرشته هاتو ببوس...به دانشمند کوچولو هم سلام برسون