زنگ تفریحِ !
یا حق...
اولین بار نه ماهه بودی...تکرارش ،یکسال و چهارماهه و دیشب....درست در ابتدای یکسال و هشت ماهگی سومین اش!
دلیلشان هرچه باشد...خیلی مهم نیست! به این بازیِ ناشی مردانه می ارزد.
همین که بابایی وارد صحنه ی مادری شد ! پمپرزت رو تعویضت کرد و شستت....کلی اب بازی کردید...
ساعت ١٢ شب صدای حرفها و خندهاتون ساختمون رو پر کرده بود...
البته چیزی شبیه حمام بود، بدون شامپو!
نمیدونم چه حسی داشتید...اما خنده هاتون رو دوست دارم.
و همینطور پوشک بسته شده به سبکِ یک پدر!
ناگفته نماند دقت و ظرافت کارِ بابایی در انجام هر مسئولیتی در قبال تو ...لباس پوشاندن و پوشک و غذا دادن....واقعا ستودنییه!
دوستتون دارم حسین و مبین...خیلـــــــــــی.
خـــــــــــــدای عزیزم...خدای مهربونم...خدای خوبم....چرا نگاهم این روزها به آسمانت گره خورده؟؟!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی