مبين مبين ، تا این لحظه: 13 سال و 6 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

بوی محرم.....

1391/9/10 23:07
نویسنده : مامان هدي
330 بازدید
اشتراک گذاری

یا حق...

پسر..پاک سرشتم..

باز محرم امد...باز هجوم احساس...چقدر به این ماه نیاز است...چقدر به موقع می اید همیشه! اعترافی کنم؟

تا قبل از تو اشکهایم............؟!

قدمهایت پسر...سبز بود...اشکهایم از سر همدردی شد...اشکهایم از سر ناتوانی شد...کاش من بودم...کاش یک سرباز بیشتر داشت امامم.

میدانی این روزها...

می اندیشم...خوشبحال مادر وهب...احسنت...چه کردی زن؟!!

کاش قدمهایم را جای پایشان بگذارم....دلم میخواهد...دعایم همین است...کاش لایق باشم..

میخواهم تو را حسینی پرورش دهم....شاید هم تو امدی تا مرا حسینیِ واقعی کنی...

راستی...من فدای تو که برای حسین سینه میزنی...من فدای تو که سیه پوشش هستی...من فدای تو که به وقت گریه هایم نگاهم میکنی و ناله ای سوزناک سر میدهی و ادای گریه در می اوری...

پسر این حسین (ع)مرد مردستان است...پسر علی(ع) است...پشتش باش ،تا قیامت پشتت باشد...

این محرم....دلم چقدر پُر بود...هربار سبکشان میکردم..اما...دلم ...دلم...دلم...

این محرم...زیر باران روز عاشورا....دلم کمی ارام گرفت...این باران...اشک فرشته ها بود...خدای حسین را به قطره قطره ی برکتش....قسم دادم...

دسته ی چهل اختران....ساداتِ زنجیر زن...

نذرم را ادا کردم....نذر هفت ساله ام را..نذری که خوابش را دیدم....امسال سال سوم بود...سومین سالی که تو را دارم...یادش بخیر...سال اول هم نفس بودیم...سال دوم شش ماهه بودی و امسال یکسال و شش ماهه...میشود روزی خودت لباس سیاهت را بیاوری و از من بخواهی تنت کنم..میشود ببینم عشقی را که لایقش هستی...میشود؟...شش ساله ام را سقا کنم... اقای شش ماهه ی مقدس ،  هوای کوچک خانه ام را داشته باش.

جانِ دلم....میدانم میشود...از خودشان خواسته ام و هر محرم تجدید عهد میکنم...تا راه و منشمان حسینی شود.

خدا......این روزها یکسال و شش ماهه ام را بیمه ی اشکهای رباب میکنم...بانو جان...این روزها شیره جانم هزار بار فدای عطش شش ماهه ات...یکسال و شش ماهه ام را مادرانه دعا کن...

دعا کنیم...برای همه.... همــــــــــــــــــــــــه ی فرشته های پاک...خصوصا پرهام مرد کوچک اردیبهشتی.

عزاداریتان قبول.التماس دعا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

بهار
10 آذر 91 17:43
آمین برای همه آرزوها و دعاهای مادرانه ات...
در پناه اهل بیت انشاالله...


ان شاالله...ممنون ...برات دعا کردم...مخصوص!
ela
12 آذر 91 7:54
بااجازه ميخوام اين متنت رو براي همسري بخونم.



خواهش...قابل نیست...
صدف
12 آذر 91 10:35
آمیـــــــــــــــــــــــــن برای هرآنچه تو دلته ، هرآنچه میخوای، هرآنچه آرزو میکنی
و پروردگارم التماست میکنم برای نامبرده ای که نمیشناسم "پرهام"



ممنون صدف جون///خداروشکر برای سلامتی پرهام
شادي
12 آذر 91 13:52
صاحب اين ماه نگه دارت باشه عزيز مو طلايي .

فداي تو كه سياه پوشيدي آقا كوچولو .


زنده باشی...همه فرشته ها در پناه امن خدا
مونایی
12 آذر 91 16:34
.


الهه مامان گلسا
13 آذر 91 1:32
قربون حسینی کوچولوم بشم
علی اصغر نگه دارت عسلم


ان شاالله نگه دار همه فرشته ها
akram
14 آذر 91 12:06
perfect text.I enjoyed it a lot.


THANKS A LOTلطف داری اکرم جان
الیسا
14 آذر 91 13:54
هدی ما امسال مشغول پرستاری مادرم بودیم ... نشد حتی لحظه ای در عزاداری شرکت کنیم ...

ولی با پخش مراسم شیرخواران تلویزیون اشک ریختم ... کاش می شد محمدصادق را در این آخرین سالی که شیرخواره است می بردم ... اما دلخوشم که پارسال بردمش .

با متن زیبایت باز هم حال و هوای عاشورا برایم تداعی شد ...

خدا نگهبان تمام فرشته ها ... راهشان حسینی .

راستی من هم محمدصادق را سقا خواهم کرد ... من هم شاید در 5-6 سالگی ... تا خدا چه بخواهد .


خداروشکر برای سلامتی مادرت....
بهترین کار رو کردی الیسا جان/..
ان شاالله الیسا...ان شاالله ببوس محمد صادق رو...
ان شاالله راه سقای کربلا رو ادامه بدن
مامان بهادر
15 آذر 91 15:52
هدی جان زبان نوشتاری من اصلا خوب نیست ولی از نوشته های شما همیشه لذت بردم واز اینکه با شما دوست شدم افتخار میکنم
من فدای مبین عزیزم بشم امام حسین همیشه یار و یاورش باشه در تمامی مراحل زندگی


ممنون سپیده مهربون...ببوس بهادر با اون لبخند شیرینش