مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

من و مبین

1391/8/23 19:35
نویسنده : مامان هدي
468 بازدید
اشتراک گذاری

من: چاقـــــــــو؟

مبین: بَـــــــدّه

من: قیچــــــــــی؟

مبین: بَـــــــدّه

من: آتیــــــش؟

مبین: داده! (داغه)

ـــــــــــــــــ

مبین: آتی؟ (اتیش)

من:بده!

مبین: دادو؟ ( چاقو)

من : بَده!

مبین: دادو؟ و این سوال به توان هزار پرسیده میشود و من باید بگویم بده....

من:مبین بسه !

مبین: دَمو دود...(تموم شد!)

من: ممنون

مبین : مَ نو (ممنون) با تکان سر به یک طرف!

میشود شما را خورد...البته کمی از شما را...بقیه را میخواهم نگه دارم برای روزهای شیرین تری که پیش رو دارم!

شکر الله...ماشاالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

خاله کوثری...
23 آبان 91 23:31
عزییییییییییییییییز دلمی....وویی هدا بزار منم بییااام با هم بخووووووریمش...دوووورت بگردم مبینو...ماشاالله...شیرین زبوون...


نه...مال خودمه...ههههه
صوفی مامان رادمهر
24 آبان 91 10:51
من عاشق این گویش نازنین توام... راستی سرحالی ؟ تب که نداری؟ پا کوچولو بهتره؟


ممنون...تو یه پست از حالم خبر میدم...93
الهه مامان گلسا
24 آبان 91 13:31
فدات بشم
ماشالا هزار ماشالا به این نفس باهوش و شیرین زبون




ممنون الهه جان.....ببوس گلسای شیرین رو
شیوا
24 آبان 91 14:56
عزیز خوشمزه



مامان ارنیکا
24 آبان 91 15:22
خدا رو شکر مثل اینکه مبین واکسنشو هم زد.


اره عزیزم زد...ولی کمی سخت!
شادي
24 آبان 91 16:51
اخ مبين !
تو چقدر شيرين حرف ميزني پسر !

يعني ماماني هر چي بگه و بنويسه از شيرين زبونيت باز هم كمه !!

دلم براي صدات تنگ شده ، شيرين زبون خاله

هزار الله و اكبر به تو .


زنده باشی خاله
دیدی چقدر شیرین حرف میزنم....هههه
مامان آراز
24 آبان 91 19:47
کجا؟مگه قراره همشو خودت تنهایی بخوری؟پس ما چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


بفرماااااااااااا ولی ارازم بیارررررررر برا من!
خاطره مامان بردیا
25 آبان 91 18:35
فدات شم با اون حرف زدنت عسیسمممممم


ساناز
26 آبان 91 15:39
واااای من عاشق این مکالمه هاتونم

میشه یکمم من بخورمت خاله؟



بــــــــــــله!
هدی مامان سید یاسین
26 آبان 91 18:33
وایییییییییی ولی من با اجازه کامل میخورمش!


بفرماییددددددددددددددددددددددددد
منم سید شیطون و پر انرژیتو
صدیقه
26 آبان 91 23:06





بانو
27 آبان 91 11:20
جيييييييگر... چقدر تو عسلي... شيريني... خوشمزه اي... آخرش مامانت ميخوردت اونم تنهايي....


آی گفتی...میخورمش....دولپی!
صدف
27 آبان 91 20:59
قربون این شیرین زبونیهات شازده کوچولو . ایشالا همیشه سرحال باشی


زنده باشی عزیز مهربونم
مریناز (مامان نیکا)
28 آبان 91 21:20
فدای این شیرین زبونی هات ، شاد باش و سلامت پسر ِ گل


زنده باشی
بهار
28 آبان 91 23:27
یه مادر و پسری به اسم هدی و مبین گم شدن...کسی ازشون خبر داره؟؟؟
نیستناااااا...گم شدن....
یعنی میگین کجان؟


به به بهار عزیزم...دوست باصفای خودم...
مبین میگه نیای دلتنگت میشیم....
ما هم هستیم همین حوالی...شکر خدا.
سپید مامان علی
30 آبان 91 14:03
ای جااانم که دو نفره این قدر شیرین حرف میزنید....چه مادر و پسر عزیزی


عزیزی از خودتونه....
خاله ندا
30 آبان 91 18:55
ووووووووووووووی خیلی قشنگ میگی شیرین زبونم
هدی نخوریش یه وقت ما خودمون میخوایم بخوریمش


باشه...گذاشتم خاله ندا بیاد او او
مامان رانیا
1 آذر 91 20:30

باهوشه پسرمون