پاییزتان عاشقانه
من عاشق پاییزم...عاشق روزای اول مهر....
عاشق اون همه همشاگردی ها و خنکی هوا و بوی کفش و کیف نو و لباس تمیز و کیف و جامدادی های فانتزیم..پاکن هام شکل دار بود...دفترهام جلدهاش خاص...
عاشق صف و از جلو نظام و یه عالمه دوست...عاشق بوفه ی مدرسه و ساندویچ هایی که عمرا با ساندویچ خونگی عوضشون نمیکردم...حتی اگه نون پنیر گردوی مامان تو کیفم بود بازم اونا یه چیز دیگه بود...ولی همون نون پنیرم وسط زنگ ورزش آی مزه ی چلوکباب میداد...:)
من عاشق مسیرهای برگشت بودم...با زینب ...فائزه...نصیبه...سمیرا!کلی بستنی و حرفای دخترونه و گاهی مسیر رو دور کردن و گاهی روی لبه ی جدول راه رفتن و مسابقه نیافتادن و گاهی دویدن و یه سنگ پیدا کردن و باخودمون همراه کردن!
عاشق اب خوری مدرسه ام چقدر با دست اب خوردن میچسبید...هیچ وقت لیوان نبردم تا مامور اب دلش بسوزه و بذاره با دست اب بخورم...عاشق همیشه دیر رفتنام و همیشه اسممو نوشتن و همیشه دویدن تا خود مدرسه!:))))
من عاشق مهرم..عاشق پاییز...عاشق رنگاش و برگای خشکش و هوای سردش و انتظار برای زمستون وبرف!
و امسال...
یه پسرکوچولوی مدرسه ای داریم ما...
محمدشهاب...شیرین ترین پسر دنیا....کلاس اولی...پاییزت مبارک...
شهابم...چقدر زود بزرگ شدی داداش! چقدر زود...واقعا یه چشم به هم زدن بود....
برات ارزو میکنم....بهترین ها رو...همان که لایقش هستی...موفقیت ها ...ان شاالله خبر قبولی دانشگاه و دامادیت داداش کوچولوی عزیزم...دلتنگتم....عاشقتم...
دوستت دارم داداشه آجی!
و مبین...هی کوچولوی من...تو اینقدر زود بزرگ نشی؟! اروم اروم...باشه...بذار من باهات عشق کنم...یعنی 5سال دیگه تو هم میری مدرسه...ای جـــــــــانم...انشاالله...
و من میشم مادر یه پسر کوچولوی مدرسه ای...
منتظرم...تا اون روز رو به تو هم تبریک بگم....همینجا....فدات مامانت!
دوستتون دارم عشقای کوچولو....تا همیشه پشت هم باشید برادرانه
پاییزتان همیشه عاشقانه!
خدایم..
شهابم اولین قدمهای مسیر علم رو برداشت...خودت پشتش باش...دستش رو بگیر...نگهبانش باش...به خودت میسپاریم تا بهترین شود....آمین