یایه...یایه!!!
مبین سایه ات کوووو؟؟
و تو چه شب باشه چه روز زود دستهات رو تکون میدی و زمین رو نگاه میکنی و میگی یایه...یایه...
قربونت برم که سایه ات رو شناختی...
سه هفته ای میشه ...
شب توی پارک بهت یاد دادم...خوشت اومد...سایه ات زیر نور چراغ....برات جالب بود....کلی با سایه دستام برات شکل ساختم....از پرنده بیشتر از همه خوشت میاد..گاهی بجای اینکه سایه رو نگاه کنی با دقت حرکت دستامو نگاه میکنی
هر وقت میریم پارک و تو توی کالسکه یا سه چرخه ات هستی از پشت سر دستمو تکون میدم و سایه امو تو میبینی و من میگم مبین مامان سایه ات کو....تو هم زودی دستاتو تکون میدی و میگی یایه..یایه..بعضی وقتا هم میگی آیه....
بابایی شمال که بودیم یهو مثل برق گرفته ها با ذوق گفت بیا این میگه سایه و دستاشو تکون میده...داره سایه اشو به من نشون میده.......بهش گفتم دوهفته ای میشه بهش یاد دادم....
من فدای تو و یایه و سایه و آیه ات....
دوستت دارم طوطی خوش سخنم...
راستی بزرگ شدی ها...
خدا جونم....یه جوری پشت این پسر کوچولو باش که حتی اگر یه وقتایی ندیدت یا ....سایه اتو ببینه و دلش محکم بشه...شکر مهربون خدام