مبين مبين ، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

ارزوی مادرانه!

1391/5/4 16:15
نویسنده : مامان هدي
526 بازدید
اشتراک گذاری

تو تمـــــــــــــــــــــام ارزوی منی...تمامش...
کی میشود تو را مردانه ببینم...
همچون پدرت...
سرم را بالا بگیرم و بوسه ام را بر صورت مردانه ات بزنم
و ته ریشت...
زبری ته ریشت تلنگری شود برایم که تو دیگر کودک نیستی...مرد شده ای..

اما بگویمت پسر..مردانگی فقط به بلندی قامت و صدای بم و ته ریش نیست...مردانگی میخواهی...امامت را ببین...علی(ع) مرد مردان است مادر!بیاموز انچه باید...
مبین...
صدساله هم که بشوی...باز هم برای من همان دردانه پسری...بچه امی!
دوستت دارم...تا وقتی مادرت هستم!

خدایام ارزوهایم را بر بال قاصدک دعا برایت فرستادم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

شادي
4 مرداد 91 16:31
خدااااااا ؛
يعني ميشه منم مبين رو تو اين لباس ببينم ؟!


ببوسش هدي . حتما هاااا


میشه...میایم عروسی بهار...دعوتمون کنی ها...بعد مبین رو ببین....شاید با خانومش اومد....ههه
چشممممممممممممم
خاله کوثری
4 مرداد 91 23:14
elahi ghorbOne.....ghado heykalet ki doneye khale.....دوستت دارم...تا وقتی خاله ات هستم!...


خاله...عروسیم برقصی ها..
راستی تو تا همیشه خاله امی
صدف
5 مرداد 91 1:11
مردانگی را از امامش علی یاد میگیره چون تو مادرشی ، چون تو راهنماشی ، چون تو از الان بهش می آموزی.

تجسم کردم صورت جوانی مبین رو با ته ریش ، الهی خاله قربونت برم ، قربون اون قد و بالات . عزیزی برام خیلی


کاش...ان شا الله...آمین
صدف....فکر کن اینا ..همین یه ساله های امروز یه روز بیست و یه ساله بشن...و ما هنوز با هم دوست باشیم....
ببوس مرد فرداها رو...اراد مهربونم رو
خاله ندا
5 مرداد 91 11:25
قربون قدو بالات عزیز خاله
انشالا دومادیتو ببینیم


ایشالا خاله ی قشنگم...منم عروسیتو....
سوسن(مامان پرنسس باران)
5 مرداد 91 14:24
ایشالا تو رو تو این لباسا کنار خانومت ببینم و همچنان اون روز هم مایه مباهات مامانت باشی ..

خیلی عزیزی..


ایشالا........منم دلم خواست پرنسس سفید رو رو تو لباس بختش ببینم.....جونم
سپید مامان علی
5 مرداد 91 14:39
ای جانم...فدای مردانگیت کوچولوی خواستنی...انشاءالله که مامان مهربون به همه آرزوهاش میرسه


ایشالا.........
همه ی مادرها به ارزوهاشون برسن
الهه مامان گلسا
5 مرداد 91 19:07
ای جونم
علی (ع) پشت و پناهت
ایشالا منم با مامان جونت دوست بمونم و بیام دامادیت رو ببینم


میمونیم ایشالا الهه...
دعوتی از الان!
الیسا
7 مرداد 91 9:47
آخیییییی ..... هدی جان اگر خدا بخواهد روزهای خوشتر در راهند ....

خدایا لحظه هایمان همه در پناه ات ...


ایشالا..
دامادی محمدصادق!
مامی یاسین و یسنا
8 مرداد 91 8:51
چیزی تا مردانگیش نمونده عزیزم
یعنی هستم ببینم دامادیشو
یادت نره پیرهنای مردونش اوتو میخاد همیشه مثل باباش از یه هفته قبل



هستی....منم میخوام دامادی یاسین و عروسی یسنا رو ببینم....خلاصه من که هستم

پیرهن رو خوب اومدی....ههههه
مامان آراز
9 مرداد 91 13:55

ایشالا به سلامتی بزرگ شی-مرد شی-

مادرتو خوشحال کنی


ایشالا........
بهار
19 مرداد 91 11:14
در پناه مولا!!
الهی ببینی روزای بزرگ شدن و مردونگیشو...
ببینی روزایی رو که لباسای پدر و پسر یه اندازه شده و تو همش پیرهن مردونه اطو میکنی!!!هههههههه
تا اون زمان،چیزی نمونده!چشم رو هم بذاری مبین لباس دومادی پوشیده!!


بهار
چقدرم من از اتو کردن خوشم میاد
اولین پیراهن دامادیشو که خاله اش رزرو کرده....بقیه هم با باباش ببرن اتوشویی