مبين مبين 13 سالگیت مبارک

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

مخاطب کوچک من!

1391/4/19 11:01
نویسنده : مامان هدي
467 بازدید
اشتراک گذاری

مخاطب کوچک...

چقدر لذت بخش است...اینکه تو میفهمی من چه میگویم...

 و من میفهمم تو چه میگویی...

شدی مخاطب...

باهم گفتگو داریم به سبک خودمان...

من میگویم و تو ماشاالله میفهمی...

تو میگویی و من مادرانه ترجمه میکنم...رفتارت را کلامت را...

و چقدر لذت بخش است...اینکه برای دیگران ترجمه میکنم...اینکه میگویند بیا ببین چه میگوید...چه میخواهد...

 مخاطب کوچک دنیای این روزهایم.

صدایت میکنیم...میخواهیم...چه لذت بخش است درک و فهمت...اینها یعنی تو بالنده تر از دیروزی...

صدایمان میکنی..میخواهی...چه عاشقانه است خواسته ی فرزند را اجابت کردن...کاش توانش همیشگی باشد! 

گفتگوهایمان دو طرفه شده...صدای تو از سوی دیگر می اید و این یعنی براورده شدن ارزوهایم!

میگویم...میگویی....میخواهم...میخواهی...میخوانم...میخوانی...تمام وجودم لبریز از توست...تمامش!

مهربانترین روزگارم...

دلبندم را صدا بزن...نکند به حال خود رهایش کنی...

دلبندم..

مهربان روزگارت را صدا بزن...تا میتوانی...هرجا...همیشه...که زیبا لبیک میگوید...خوش جوابت میدهد...شیرین اجابت میکند...که مهربانترین مخاطب تمام دنیاست...

 

خاطرات...

صدای ظریفت رو قربون...

هروقت به کسی چیزی تعارف میکنی...اگه هنوز سیر نشده باشی و دلت بخواد بخوری...منظورت از تعارف اینه که یکم بخورید....نه همه اشو!!!فدای مهربونیت

چیزی که برای اولین بار ببینی و هنوز برات نااشنا باشه نمیخوری...و من باید جلوی تو ازش بخورم و کلی به به و چه چه راه بندازم تا تو بخوری...مثل پشمک...فدای اعتمادت

وقتی میگی ابه....همه برات اب میارن...ولی تو اگه اب نوشیدنی بخوای فقط میگی اب بیده....تو موقعیت های مختلف منظورت شاید....ابی که از تلویزیون نشون داده بشه...عکسشو ببینی...یاد اب بازی افتادی...و پوشکت کثیف باشه...فدات بشم نمیتونی تحمل کنی..راستی به چای هم میگی اب

من میگم این نه یکی دیگه بده...میدی...

من میگم وایسا همونجا...اینجا شیشه شکسته...می ایستی...درست همونجا

من میگم اوفففف مامان میسوزی بذار برات فوت کنم...زود میگی اوفففف و میدی من تا برات فوت کنم

من میگم دد...پاشو میریم تاب تاب عباسی...تو زود میگی تاب تاب و شال منو میندازی رو سرت

من میگم بیا اینجا تا به بابا زنگ بزنیم...زود میای و میگی ااااوووو بابا...

و خیلی چیزهای دیگه....

و....

من فدات همین!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

بانو
19 تیر 91 14:29
ماشالا به مبين زرنگ و باهوش
قربون آب بيده گفتنت عسللللل


ممنون ببوس کیان رو
الیسا
19 تیر 91 14:54
ای جونم مبین .... ای جونم مبین !


مهربونی الیسا
بهار
19 تیر 91 14:57
میگم دیگه ... آقا شده!
عاشق اینجوری حرف زدن بچه هام...
قربونشون برم که آدم از حرف زدنشون خسته نمیشه...حظ میبره و کلی کیف میکنه...
بلبل شدن بچه ها ... چه حالی داره...


اره یه بلبل که فقط مامانش میفهمه چی میگه...
ممنون بهار همیشه مهربونم....زندگیت بهاری
مامان آراز
19 تیر 91 22:18
من عاشق حرف زدن مبهم بچه هام-طوری که کسی جز مادرشون نمیتونه ترجمه کنه
فدات مبین خان


زنده باشی..ممنون
سمیرا مامان آنیتا
20 تیر 91 9:49
چقدر جالبه که اوائل فقط مادرها میفهمند بچه ها چی میخواهند .. همه بر میگردن سمت تو و میپرسن چی گفت ؟


خیلی شیرینه...
خاله کوثری
20 تیر 91 13:02
گریههههههههههههههههههههههه......
من دادا مپینمو میخواااام.....
وای دلم لک زد برای روزای باهم بودن...
چقد کیف میده..وقتی صبح از خواب پامیشی...میبینی خونه ی یه نی نی کوچولویی...وقتی اون نی نی کوچولوی 1ساله از خواب پامیشه...میاد پیشت..تا بهش میگی سلام...میگه..eeeeeeeeeeeeh...بهش دست میزنی...eeeH...من فدا...یادت میاد کوچولوی خاله صبا حوصله نداشتی....چقد اون روزارو دوست دارم..بعداز ظهر ک میخوابیدم...بعد با دستای کوچولوت میامدی میزدی به صورتمو میگفتی...{آدههه...}قربوووون اده گفتنت همه کسم...
ببخشید زیاااد شد...دلتنگیه دیگه...



جات خالیه...خیلی...فدات مهربونممممم





مونایی
21 تیر 91 12:14
هدی ؛
عالی بود .


ممنون مونا
سوسن(مامان پرنسس باران)
22 تیر 91 14:46
مبین نازم امیدوارم خداوند همیشه و در همه حال خواسته هات رو مثل بابا مامان مهربونت اجابت کنه...


ان شاالله برای همه...
صدف
22 تیر 91 18:01
بلبل خونۀ هدی بخون که خوش میخونی ، چهچهه بزن که چیزی لذت بخش تر از صدای تو نیست .
هزار مشالا به تو گل پسر باهوش


ممنون...
ایشالا همیشه باشن و ما کیفشون رو ببریم
شادي
23 تیر 91 2:50
ماشالله به مبين باهوش .

و دست مريزاد به مهربان مــادرش .


خجالت میدی...ممنون