مال خودمی...
من ادم حسودی نیستم...
شاید یه وقتایی غبطه بخورم....ولی هیچ وقت حسودیم نشده...
اما...
از وقتی مامان شدم...
تو رو فقط برای خودم میخوام...
دلم میخواد اولین هات فقط مال خودم باشه...
نمیخوام دندون جدیدت رو کسی زودتر از من کشف کنه....
نمیخوام شیرین کاریهای جدیدت رو کسی زودتر از من ببینه...
و نمیخوام کسی بیشتر از من دوستت داشته باشه...
میخوام مال خود خودم باشی...
میدونم روزگار یه حرف دیگه میزنه...
میدونم...میشنوم...میبینم...هیچ کس نتونسته بچه اشو تا اخر مال خود کنه...
قانون طبیعته...
ولی آهای طبیعت...من مادرم...دلم قانون سرش نمیشه...
میخوام تا وقتی که میوه ی دلم تو دستام جا میشه لذتش رو ببرم..
میخوام تا وقتی که خودش میخواد...سیرابش کنم....که عطش خودم سیراب ناپذیره...
میخوام...باهاش زندگی کنم...
میخوام تجربه کنم این همه حس قشنگ رو....
میخوام مادری کنم...نه بیشتر نه کمتر...اخه پسر خودمه...
میخوام این روزا رو خوب قورت بدم....این روزا مال خوده خودمه!
یادم میمونه...فقط مادری میکنم...میدونم فرداهاش مال خودشه...ولی مادری من سرجاشه دیگه مگه نه؟!
مبین؛ قلبم...روحم...پسرم
خیلی خوبه...این روزایی که میتونم تو رو سفت بغل کنم....میتونم باهات بازی کنم...میتونم حرفاتو بشنوم...میتونم .................خوشبخت باشم...
خدا....مهربونترینم...باز اومدم پیش تو...این روزا بد جور دلبسته ی این هدیه ات شدم....به خودت میسپارمش....شکر برای همه چیز....میبوسمت...