حمام به توان دو!!!
یه وقتایی لازمه ریلکس باشی...
مثل الان!
دوساعت بردمت حمام و با هم قالیچه ی اتاقت رو که توی جشن تولدت استفاده شده بود رو شستیم
و حسابی کیف کردی و خوش گذروندی....
خسته و کوفته از حموم اومدیم و پوشک و لوسیون و لباس و کلاه...
شیرت رو خوردی...
بابایی از سرکار برگشت..
رفت دوش بگیره و تو...
تو الان با تمام لباسهای تمیزت رفتی وسط حمام زیر دوش...
خیلی سریع!
جایی برای عمل و حرف نذاشتی...
ما هم خیلی ریلکس ادامه دادیم...
بابایی لباساتو در اورد و الان صدای خنده هات داره میاد...
منم اومدم اینجا تا بگم چقدر شیرینی فسقلیییییی
بگم چقدر خوبه که هستی...
بگم چقدر دوستت داریم.....حتی اگه سرکار بذاریمون!
تنت بهشتی تر شد....ولی من حموم نرفته اتم دوست دارم...اخه بوی بیسکوییت میده!
خدا دوستت دارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی