شیر...
به طرفم می ایی...
مشغول هر کاری که باشم...
خودت را به من میچسبانی....محکم!
منم محکم بغلت میکنم...میخندی...
به طرفم می ایی...
مشغول هر کاری که باشم...
خودت را به من میچسبانی....محکم!
منم محکم بغلت میکنم...میخندی...
همه ی اینها میگویند تو شیر میخواهی...
این روزها با دهان بهشتی ات لبهایم را میبوسی...فقط لحظه ی شیر.........ممنون برای مهربانی بی نظیرت.
لحظه ی شیرت که میرسد...
به جان خودم قسم...چنان ذوقی میکنم....چنان قندی در دلم اب میشود...چنان هیجانی مرا میگیرد...انگار بار اولم است...
با هم دراز میکشیم....تو انقدر عجله داری...دهانت باز و...
شیر میخوری جان دلم...
یکسال است هر بار شیر میخوری تکرار میشود موج احساسم...
نرم و ارام ....عاشقترم میکنی
یکسال است نزدیک هم میشویم دقایقی...فقط برای شیر!
انقدر بهم نزدیک که دم و باز دم شکم کوچکت را حس میکنم...
انقدر بهم نزدیکیم که صدای نفسهایت را میشنوم
انقدر بهم نزدیکیم که من زیباترین چشمهای عالم را از این زاویه میبینم...زاویه ی شیر!
انقدر بهم نزدیکیم که با هم خوابمان میبرد
اخ که چقدر این خواب شیرین است....حتی اگر کوتاه باشد
یکسال است تمام طول روز منتظرم...هربار...منتظر خواستنت...
مبین, این خواستنت عاشقم میکند...
همینکه میدانم مرا میخواهی ....در هر شرایطی...
تو از خواستن من خبر نداری؟!
نمیدانی دل نگرانه ٣٦٥ روز باقیمانده ام....روزهای بعدش....روزهایی که من همینطور دیوانه وار تو را بخواهم و تو....
تو خواستنت کم شود...جایگزین پیدا کنی...و من بمانم و خاطرات لحظه هایی که مقدس ترینند!
من بمانم و راز مادرانه ام....
لذت شیر دادنت...تا ابد برای من لذتی تکرار نشدنی است...تا ابد!!!
بدان من مست این شیر خوردن خاص خودت با تمام پادشاهی ات هستم....تمامش...
خدایا این نعمت را بر من ارزانی دار.....و ببخش بر تمام مادران سرزمینم
شیره ی جانم هزاران بار بکامت شیرخواره ی بهشتی ام