مبين مبين ، تا این لحظه: 13 سال و 6 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

تب...

1391/2/11 5:18
نویسنده : مامان هدي
456 بازدید
اشتراک گذاری

 داغی جان مادر....

انقدر داغی که پاشویه هم جواب نمیدهد...

انقدر داغی که دلم ...دلم گرفت...

نمیخوام اینجوری ببینمت....اصلا!!!

من مبین وروجک خودمو میخوام....دلم میخواد همین الان ساعت ٥ و ٧دقیقه ی صبح بیدار بشی و بگی داااا

و من دیگه نگران بیخوابیم نباشم...

دلم میخواد همین الان دوباره صدای افتادن یه چیزی بیاد...و من دنبالش رو که بگیرم تو رو ببینم و تو بادیدن من بگی اااا....

دلم میخواد همین الان صدای سوت تلفن اشغال شده رو بشنوم...و بعد صدای شکستن چوب های شومینه...

دلم میخواد همین الان یکی بیاد از سرو کولم بالا بره و زود رو لب تاب بشینه و نذاره من اینجا باشم

تو فقط تبت بیاد پایین!

تو فقط خوب باش!

اخه من که هیچ وقت از شیرین کاریای تو گلایه ای نداشتم

پاشو مامان...صبح که بیدار شدم خوب باش...

امروز نوبت تخم مرغمونه.....چقدر روزای تخم مرغی رو دوست دارم....بهتر از روزای قبل میخوری...کمی بهتر...و من چقدر خوشحال میشم...

اخ یادم رفت اومدم اب پاشویه ات رو عوض کنم...

برم...برم که باید دوباره تن لطیف بهشتی ات رو لمس کنم....داغی جان دل من

چه خوب یادم اومد...دعای نور رو...

خوندم برات....و خوندم برات و خوندم....تا خوابم برد...

برم و دوباره بخونم....بسم الله النور.................

دعا کنید...خدایا به خودت میسپارمش....قویش کن

خدایا همه ی بچه ها در پناه خودت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

آرزوهای رنگی
11 اردیبهشت 91 6:59
سلام وتبریک به خاطر فرزند نازتان اگر دوست داشته باشید میتونم نقاشی فرزندتان راازروی عکسش بکشم ودر وبلاگم قرار دهم تا مشاهده کنید واگر خوشتان آمد میتونید بخرید کارهایم رادر وبلاگم میتونید ببینید خوشحال میشم برام نظر بگذارید موفق باشید
ام البنین
11 اردیبهشت 91 9:01
سلام گلم. خیلی ناراحت شدم که خوندم مبین جان تب داره و تو نگرانی. عزیزم انشاءالله بزودی زود حالش بهتر می شه. راستی من دو تا سقط داشتم. شما که اولها نوشتین بعد از 5 سال خدا مبین رو به شما داد، چرا این همه بعد از اولین بچتون صبر کردید؟


ممنون براش دعا کن ویروس گرفته...
نمیدونم سقط شما چه ماهی بود
ولی من امیر رضا رو کامل بدنیا اوردم.....چهل هفته با هم بودیم براش سیسمونی خریدم...ولی...
ضربه ی بدی بود
سنمم کم بود
هم من نمیخواستم هم همسر....خلاصه که الان خدا نتیجه ی صبر مو داده مبینم....ایشالا تو هم بیای و خبر نی نی گلت رو بدی....بحق ام البنین....ان شاالله
صوفی مامان رادمهر
11 اردیبهشت 91 10:09
بمیرم برات عزیزم چی شدی تو؟ فدای کوچولوییات دلم ترکید چرا تب کردی... انشااله زود زود خوب شی عزیزکم...


خدا نکنه.......ایشالا
الیسا
11 اردیبهشت 91 14:04
چه خوب که دعای نور رو براش خوندی ... منم براش خوندم ... بسم الله النور ... مبین خاله زودی خوب شو ... مادرت بی طاقتره ...

هدی اشکاااااااااام .... الهی که هیچ جگرگوشه ای بدی و مریضیب نبینه


ممنون............ارام شدم با دعای نور
سپید مامان علی
11 اردیبهشت 91 14:05
هدی جونم غصه نخور...انش اءالله مبین نازم زود تبش میاد پایین و مامانشو خوشحال میکنه...آرامش داشته باش که این آرامش به گل پسرت هم برسه....دوستتون دارم


راست میگی باید ارامش داشته باشمممممم
مممنون مهربونم
زهرا مامان شنتیا
11 اردیبهشت 91 14:08
الهی بمیرم خاله مریض نبینمت هدی جون ایشالا به زودی زود خوب میشه پسرک بامزمون مبین خاله زودی خوب شو تا مامان گلت از نگرانی در بیاد اگه اداره نبودم یه دل سیر گریه میکردم


ممنون زهرا ی مهربون.......ایشالا....دعا کن
شادي
11 اردیبهشت 91 14:46
بميــــــــــرم


زنده باشی
مونایی
11 اردیبهشت 91 15:07
دعای نور خوبه ...


خیلی دوسش دارم....
مبین فرفری
11 اردیبهشت 91 15:15
مبینم نبینم مریض بشی پاشو شیطونی کن.
مامان جون شاید داره مروارید در میاره
انشاالا زود زود خوب میشه


ایشالا....ممنون
شیوا
11 اردیبهشت 91 15:48
عزیزکم زودی خوب شو
نسرین مامان بردیا
11 اردیبهشت 91 16:46
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده ی گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد...


ان شاالله....ارومم کرد
ساناز
11 اردیبهشت 91 20:28
عزیز دلم ایشالله زودی خوب میشه هدی جون..
صدف
11 اردیبهشت 91 22:04
ای وای ، ای وای ، خدایا خودت خنکش کن ، خدایا به دل مادرش آرامش بده ، خدایا این شازده کوچولو رو به تو میسپاریم که تو بهترین محافظت کننده هستی


آمین...
مامان آراز
12 اردیبهشت 91 0:54
گریم گرفت هدی

خدااااااااااااااااااا کمکش کن


دعا کن براش