هوشن!
سبحان المبین...
بزرگ شده ای پسرک...لاحول و لا قوه الا بالله....
آنقدر که در توجیح خرابکاری ات بگویی...صَب تون برات توضیح بدم!
آنقدر که در جوابِ پیشنهادِ اینجا بمانِ نجو بگویی...میخوام برم خونمون استراحت کنم!
انقدر که وقتی اعتراضِ من را برای خاموش کردن چراغ اتاق و روشن کردن چراغ خواب میشنوی میگویی...مامان خیلی عالی شده ببین چه خوبه!
آنقدر که گوشی همراه بابایی را می اوری و می گویی...اقای محترم داره زَنگ میزنه!
انقدر که وقتی اشکهایم را می بینی..که می گویمت الکی دارم گریه میکنم ، می گویی...مامان اَده تو دریه تونی من واقعی دریه می تونم!
آنقدر که وقتی پشت ترافیک گیر میکنیم می گویی...حتما تفادص شده!
آنقدر که وقتی می پرسم چرا پاستیل هاتو توی اب ریختی می گویی...آره دیگه ریختم تو آب که نرم بشه!
آنقدر که وقتی گوشزد میکنم همه ی غذاتو بخور، می گویی...مامان اینقد نگو بخور بخور، آخه اگه همشو بخورم دلم درد میگیره!
آنقدر که به لباس شستن توی مینی واش با لذت نگاه می کنی و می گویی...خوشبحالت مامان!
آنقدر که صدایم می زنی...خانوم خانوما!
آنقدر که تشکر هایت یک ریتم دارد...ممنون که برام کتاب خریدی! ممنون که بهم کاکائو دادی!
آنقدر که توجیحم می کنی و می گویی...مامان آب زیاد خوردم جیشم زیاد شد باید برم دستشویی!
آنقدر که در گفتگوی ما شرکت می کنی و به بابایی می گویی...بابای مامان رو میگی؟
آنقدر که می گویی..بابا بزن بریم!
آنقدر که می پرسی... این واقعیه؟ یا الکی؟
آنقدر که تکه کلامت شده...مامان اینو ببین چه بامزه اس!
آنقدر که می گویی...مامان بچه ام مامانش مرد خیلی گناه داره!
آنقدر که بگویی... من قدم از مامان بلند تره ماشالا!
آنقدر که وقتی پیشنهاد سیب خوردن می دهم می گویی...من عاشقِ سیبم، سیب خیلی مزه ی خوشمزه میده! قرمز داریم یا زرد؟
آنقدر که وقتی دلم برایت آب می شود و قربان صدقه هایم را روانه ی وجودت می کنم، می گویی...مامان میخوای منو بخوری؟ صب کن بریم خونه بعد بخور، باشه!
آنقدر که بجای ببخشید می گویی...واقن معذرت میخوام!
آنقدر وقتی صدایت می کنیم می گویی...یه لحظه صب تون الان میام!
آنقدر که قسممان می دهی...تروخدا بیا بازی کنیم تروخدا من گناه دارم!
پسر! یادت بماند...هرچقدر بزرگ شوی...
برای من همان لوبیای کله گنده ی برگه ی سیاه و سفیدِ 15 هفتگی ام خواهم ماند! همانقدر تازه و شیرین و هیجان انگیز...
همان که شد مبین نفسِ کچلِ چشم درشتِ بو بیسکوییتی!
همان که هنوز به *روشن* می گوید...هوشَن!
و من تا همیشه همان قدر عاشق و نگران و مادر تو خواهم ماند.
خـــــــــدای بی همتا...شکر...برای داده ها و نداده هایت...در پناه یس، قلب قرآن نگهدارش باش...ان شاالله.